avijah ......... آویژه

آویژه یعنی: خاص و خالص - پاک و پاکیزه

avijah ......... آویژه

آویژه یعنی: خاص و خالص - پاک و پاکیزه

ما و انتخابات

انتخا با ت چیست و چگونه شرکت کنیم ؟

مشارکت سیاسی را باید از مقوله ای تشکیکی دانست که مصادیق آن از نظر مرتبه با یکدیگر به لحاظ صرف وقت و هزینه تفاوت فراوان دارند. مشارکتهایی نظیر عضویت در احزاب سیاسی، شرکت در راهپیماییها، اعتصاب، تحصن و امثال آن، بسیار وقتگیر و پرهزینه اند در مقابل، مشارکت انتخاباتی، که موضوع اصلی این نوشتاراست، از این لحاظ در پایین ترین مراتب قرار می گیرد در مشارکت انتخاباتی افراد در زمانی کوتاه و با صرف هزینه ای ناچیز به پای صندوق های رای می روند و با دنیای سیاست ارتباطی سطحی و گذرا برقرار می کنند. با وجود این، مشارکت انتخاباتی مهمترین و متداولترین نوع مشارکت سیاسی است. مشارکت انتخاباتی از متداولترین مشارکتهای سیاسی در عصر حاضر است. زندگی سیاسی شهروندان در عصر جدید غالبا در انتخابات خلاصه می شود و برنامه ها و فعالیتهای احزاب و گروههای سیاسی را تحت الشعاع خود قرار می دهد. پیروزی در انتخابات یکی از مهمترین اهداف احزاب کنونی است و جلب آراء بیشتر در هر انتخابات به صورت محور فعالیتهای احزاب سیاسی در آمده است. یکی از مباحث مهم در مشارکت انتخاباتی علل و انگیزه این مشارکت است. مهمترین متغیرهای توضیح دهنده مشارکت انتخاباتی کدام اند؟ چرا برخی از گروههای اجتماعی تمایل بیشتری به مشارکت ابراز می کنند در صورتی که برخی دیگر از اقشار اجتماعی به این اقدام کمتر علاقه نشان می دهند؟ متغیرهای فردی و اجتماعی مشارکت انتخاباتی کدام اند؟ آنچه ذیلا می آید بررسی برخی از پاسخهای ممکن به پرسشهای یاد شده است.آثار موجود در خصوص مشارکت سیاسی غالبا بر محور مشارکت انتخاباتی شکل گرفته اند. دلیل این امر را می توان در اهمیت انتخابات در جوامع مختلف دانست، به گونه ای که می توان گفت زندگی سیاسی شهروندان در دنیای نوین تقریباً در انتخابات خلاصه می شود و انتخابات محور اصلی فعالیتهای احزاب و گروههای سیاسی مختلف است. فزون بر این، مشارکت انتخاباتی برخلاف بسیاری دیگر از انواع مشارکت، قابل اندازه گیری و تبیین به زبان آمار و ارقام است نظرسنجیهای مختلف از نتایج انتخابات در طول سالیان متمادی داده های مناسبی برای تحلیل علمی این پدیده برای پژوهشگران فراهم نموده، بررسی علمی این پدیده را بسیار آسان کرده است. مشارکت انتخاباتی از زوایای گوناگون موضوع بحث و بررسی است در این میان دو پرسش با اهمیت و برجستگی بیشتر خودنمایی می کنند نخست این که چرا شهروندان حاضر به صرف وقت و هزینه برای رفتن به پای صندوق های رای هستند؟ دیگر اینکه چه عواملی محتوای این مشارکت یعنی نوع ‹‹رای›› رای دهنده را توضیح می دهند؟ از مجموعه تواناییهای مادی و معنوی افراد که آنها را به صحنه انتخابات می کشاند به منابع تعبیر می شود. مهمترین منابع مادی عبارت اند از: دانش، دارایی، زمان. برخلاف ‹‹منابع››، که اموری فردی هستند، ‹‹بسیج›› پدیده ای خارج از افراد است که آنها را به نقشی که می توانند در جامعه ایفا کنند آگاهی می بخشد عوامل بسیج کننده میکوشند با استفاده از شیوه های تبلیغاتی افراد را به صحنه های مشارکت سیاسی بکشانند. ‹‹ انگیزه ابزاری›› همان باور و اعتقادی است که شرط لازم تحقق مشارکت است و افراد را به صحنة سیاست می کشاند نظریه های مبتنی بر انگیزه ابزاری، بینشی اقتصاد محور از پدیده های سیاسی و اجتماعی دارند و انسان را فردی عقلانی و محاسبه گر می دانند. براساس این بینش، افراد در صورتی حاضر به اقدام در صحنه سیاسی هستند که متقاعد شده باشند که اقدام آنان می تواند منشا اثری مطلوب در اجتماع و سیاست باشد. نظریه منابع با متغیرهای ‹‹ تحصیلات››، ‹‹ درآمد›› و ‹‹ موقعیت›› اجتماعی پدیده مشارکت انتخاباتی را توضیح می دهد. نظریه یاد شده، اگر چه ممکن است با واقعیت برخی جوامع سازگار باشد، اما در مطالعه تطبیقی کشورهای مختلف با یکدیگر با موارد نقض فراوان مواجه است آمار و ارقام نشان می دهد که بعضا کشورهایی با سطح تحصیلات بالاتر نسبت به کشورهایی که تعداد باسوادها در آنها کمتر است، شاهد درصدی کمتر از مشارکت اند به عنوان مثال، درصد مشارکت در کشورهای سوئیس و ایالات متحده آمریکا بسیار پایین است و این در حالی است که این دو کشور از نظر تحصیلات در بالاترین سطح قرار دارند. نظریه ‹‹بسیج›› به تبیین علل و انگیزه های مشارکت انتخاباتی می پردازد براین اساس، مشارکت انتخاباتی به جای آنکه ساخته و پرداخته ویژگیهای فردی باشد، ثمرة و نتیجه تلاش و فعالیت احزاب و گروههایی سیاسی است. تحقیقات نشان داده است که در کشورهایی که احزاب و گروهها فعالتر بودند مردم نیز به شرکت در انتخابات تهییج شده، مشارکت سیاسی بیشتری از خود نشان دادند.

طرفداران نظریه انگیزه ابزاری معتقدند که صلاحیتهای فردی و دارایی و تحصیلات و امثال آن عواملی هستند که موجب می شوند افراد سریعتر به نقش و میزان تاثیر خود در صحنه های سیاسی آگاهی یابند بنابراین، از این نظر انتخابات را نمی توان پدیده ای جدا از محیط و فضای حاکم بر آن در نظر گرفت فضای یک انتخابات می تواند بر انگیزه های افراد تاثیر گذارد و موجب تقویت یا تضعیف انگیزة آنان برای شرکت در انتخابات شود. بینش ابزاری، را متغیر مستقل توضیح دهندة مشارکت سیاسی دانسته، مشارکت را نتیجه باور و اعتقاد افراد مبنی بر تاثیر گذاری در صحنه سیاست می داند از جمله شواهد طرفداران این نظریه تفاوت محسوس میزان رای دهنده ها در انتخابات مختلف در یک کشور است به عنوان نمونه، در انتخابات پارلمان اروپا درصدد مشارکت کنندگان غالبا بسیار پایین تر از دیگر انتخابات است و در انتخابات ریاست جمهوری که نقشی حساس در سرنوشت و آینده کشور دارد غالبا افراد بیشتری در پای صندوقهای رای حاضر می شوند. بنابراین در مطالعه تطبیقی کشورها باید میزان قدرت و جایگاه نهادهایی را که موضوع انتخابات هستند در نظر گرفت تا بتوان تحلیلی واقع بینانه تر از میزان مشارکت مردم در جوامع داشت نظام انتخاباتی از دیگر عواملی است که می تواند بر انگیزه های افراد موثر افتد. در جوامعی که نظام انتخاباتی به گونه ای است که از اهمیت آراء افراد در شکل گیری قدرت می کاهد، نمی توان انتظار میزان بالای مشارکت را داشت. حاصل آنکه در انتخابات مهم و حساس، انگیزه های بیشتری برای مشارکت سیاسی وجود دارد، زیرا افراد معتقدند که می توانند منشا تاثیری بیشتر در صحنه سیاست باشند. بدین ترتیب ویژگیهای فردی و موقعیت اجتماعی و میزان قدرت بسیج و عوامل دیگر، که به اجمال بیان شدند فضایی را ایجاد می کنند که بر انگیزه افراد برای مشارکت سیاسی تاثیر گذاشته، شهروندان را به پای صندوقهای رای می کشانند. اینک از میان عوامل مختلف مربوط به موقعیتهای اجتماعی برخی از آنها را که حائز اهمیت بیشترند مورد کنکاش دقیق قرار می دهیم. 1 - سطح تحصیلات: دانیل گاگسی، جامعه شناس سیاسی معروف فرانسه، نشان داده است که درصد مشارکت انتخاباتی در دارندگان مدارک تحصیلی بالا بیشتر از کسانی است که مدارک تحصیلی پایین تری دارند البته این در صورتی است که اثر دیگر متغیرها ثابت نگاه داشته شود. به عنوان مثال در میان دارندگان درآمدهای بالا، 11 درصد از کسانی که دارای مدرک تحصیلی زیر دیپلوم هستند در انتخابات منطقه ای فرانسه شرکت می کنند، در صورتی که دارندگان مدارک بالاتر تمایلی بیشتر (18 درصد) به شرکت در انتخابات نشان می دهند. 2- موقعیتهای شغلی و اقتصادی: بسیاری از تحقیقات رابطه مستقیمی را میان وضعیت اقتصادی و شغلی و مشارکت سیاسی نشان می دهند افرادی که در شرایط اقتصادی و شغلی بالاتری هستند، غالبا تمایل بیشتری به شرکت در انتخابات از خود نشان می دهند اگرچه در عمل می توان شواهد قابل ملاحظه ای برای این امر نشان داد، اما وجود رابطه خطی و علت و معلولی میان این دو مورد تردید است. 3- بافت جمعیتی و محیط اجتماعی: براساس مطالعات انجام شده، میزان مشارکت سیاسی در امور محلی و منطقه ای غالبا در مناطق کوچک روستایی بیش از مراکز شهرهاست. در واحدهای کوچک روستایی و محله هایی شهری که مردم از دیرباز با یکدیگر آشنایی دارند و پیوند اجتماعی قویتر است تمایل به مشارکت سیاسی، بویژه مشارکت انتخاباتی، قویتر است. به نظر می رسد مشارکت بیشتر روستائیان با آنچه که پیشتر بیان شد در تعارض است، چرا که ساکنان شهرها غالبا از موقعیت اجتماعی بالاتری بهره مندند و از نظر تحصیلات نیز در سطح بالاتری قرار دارند حال این پرسش مطرح است، که چرا برخلاف انتظار شهرهای کوچک و محله های روستایی در امر مشارکت انتخاباتی گوی سبقت را از شهرنشینان ربوده اند، در صورتی که براساس اصول پیشین نتیجه ای متفاوت را می بایست انتظار داشت در پاسخ گفته می شود که نوع خاص روابط اجتماعی حاکم بر روستاها و شهرهای کوچک و روابط چهره به چهره و صمیمی حاکم بر این محیطها، ‹‹بسیج›› ساکنان آنها را بسیار آسانتر می کند و زمینه هایی مساعدتر برای حضور در صحنه های سیاسی مهیا می سازد. برخلاف مراکز بزرگ شهری، ‹‹ جامعه پذیری›› و همبستگی اجتماعی در روستاها و شهرهای کوچک به مراتب بیشتر است و آشنایی افراد با یکدیگر و روابط صمیمی میان عوامل اجتماعی زمینه ای مساعد را برای مشارکت ایجاد می کند در مراکز شهری اغلب ا فراد شناختی شخصی و فردی از یکدیگر ندارند و بسیج افراد ناشناس همواره کار دشوار و پرهزینه ای است. افزایش محسوس درصد مشارکت انتخاباتی در جایی خودنمایی می کند که هر دو متغیر با هم وجود داشته باشند به عنوان مثال در شهرها و محیطهایی کوچک که درصد تحصیلکرده ها یا صاحبان موقعیت اجتماعی مناسب بالاست، می توان مشارکت بسیار بالا را انتظار داشت.

4- ویژگیهای فردی و مشارکت انتخاباتی: در کنار عوامل اجتماعی، خصوصیات فردی نیز می توانند مشارکت انتخاباتی را تحت تاثیر خود قرار دهند از میان این ویژگیها سن، و جنسیت از اهمیت ویژه برخوردارند و همراه با دیگر عوامل اجتماعی می توانند توضیح دهنده رفتار سیاسی افراد در انتخابات باشند. از میان دو عامل یاد شده، سن دارای اهمیت بیشتر است و براساس یافته های آماری، مشارکت انتخاباتی در سنین جوانی غالبا کمتر است و به تدریج که ازنردبان سن بالا می رویم با درصدی بالاتر از مشارکت کنندگان مواجه می شویم اما پس از رسیدن به سنین بالا (حدودا بالای 50 سال) بار دیگر شاهد افت محسوس و قابل ملاحظه درصد مشارکت کنندگان هستیم. گفتنی است که درصد پایین رای دهندگان در سنین جوانی را نباید به معنای بی علاقگی جوانان به مسائل سیاسی دانست، چرا که سن جوانی غالبا سن مشارکت سیاسی است و در اغلب کشورها افراد در این سنین به مسائل سیاسی علاقه نشان می دهند پایین بودن درصد رای دهندگان در سنین جوانی را باید در عدم ثبات شغلی و عدم استقرار آنان در منطقه ای خاص و جابه جایی دائم برای تحصیل و امثال آن جویا شد. عامل دوم موثر در مشارکت انتخاباتی ‹‹ جنسیت›› است. غالبا گفته می شود که مردان تمایلی بیشتر برای حضور در صحنه های سیاسی، بویژه در دوران انتخابات، از خود نشان می دهند این امر نه تنها در مشارکت انتخاباتی، بلکه در کلیه اقسام مشارکت سیاسی قابل ملاحظه است و به طور کلی زنان تمایلی کمتر برای درگیر شدن در مسایل سیاسی از خود نشان می دهند مطالعات انجام شده نشان می دهد که در برخی از جوامع درصد مشارکت کنندگان مرد تقریبا به دو برابر زنان می رسد.اما در کنار متغیرهای اجتماعی و خصوصیات فردی، متغیرهای سیاسی و ایدئولوژیک هم مطرح اند که می توانند مشارکت انتخاباتی را تحت تاتیر خود قرار دهند. متغیرهای سیاسی و ایدئولوژیک: متغیرهای سیاسی و ایدئولوژیک می توانند میزان تاثیر متغیرهای پیشین را کاهش یا افزایش دهند. فرهنگ سیاسی حاکم بر یک جامعه، هنجارها، ساختار حکومتی، نظام حزبی و امثال آن می توانند مشارکت سیاسی را در آن جامعه تقویت کنند یا موجب رکود آن شوند. به عنوان نمونه، در کشوری که نظام سیاسی آن به سان کشور فرانسه غیر متمرکز است و مردم به مراکز تصمیم گیری نزدیکترند و احساس می کنند که می توانند بر روند اجرای قدرت در سطوح منطقه ای و محلی تاثیر گذارند انتظار مشارکت انتخاباتی بیشتر است برعکس، در کشورهایی که تصمیمات تنها در مرکز سیاسی اتخاذ می شود و مردم از صحنه تصمیم گیریها به دورند غالبا مشارکت دچار رکود بیشتر است چرا که این اعتقاد وجود دارد که حضور یا عدم حضور مردم چندان اثری بر تصمیم گیریها و سیاست گذاریها ندارد. از دیگر عوامل موثر در مشارکت انتخاباتی، قوانین انتخاباتی و بویژه نحوه تقسیم حوزه های انتخابات است در کشورهای که حوزه های انتخاباتی به صورت ‹‹ تک کرسی›› است و به تعداد کرسیهای مجلس نمایندگان در کشور شاهد حوزه های انتخاباتی هستیم تمایل به مشارکت افزایش می یابد، چرا که افراد در حوزه های کوچک تر رای می دهند و با نامزدها و نمایندگان خود آشنایی بیشتری دارند. وجود احزاب سیاسی ریشه دار و قدرتمند از دیگر متغیرهای سیاسی است که می تواند بسیج تعدادی بیشتر از شهروندان را به همراه داشته باشد و بسیاری را به پای صندوقهای رای بکشاند احزاب سیاسی می توانند با تبلیغات سازمان دهی شدة خود صحنه های انتخابات را گرمی بخشند و توجه عموم را به اهمیت آن جلب نمایند. البته این در صورتی است که احزاب ریشه در ستیزها و شکافهای اساسی موجود در بطن جامعه داشته حامل ستیزهای ساختاری برخاسته از متن جامعه باشند احزابی که حامل ستیزهای ایدئولوژیک یا قومی هستند توان بسیج بیشتر دارند و غالبا به صورت فراطبقاتی ظاهر می شوند احزاب مترقی چپ یا احزاب مربوط به اقلیتهای نژادی معمولا در بسیج نیروهای خود موفقیتی بیشتر دارند. در جوامع اسلامی، احزاب اسلام گرا غالبا همه هواداران خود را به صحنه های سیاسی می کشانند و از قدرت بسیج بالا برخوردارند به عبارتی دیگر، در جوامعی که احزاب سیاسی به شدت طبقاتی یا ایدئولوژیک هستند؛ غالبا شاهد مشارکت انتخاباتی و سیاسی درصدی بیشتر از مردم هستیم. اینک پس از بررسی انگیزه های مشارکت به بخش دوم این نوشتار منتقل می شویم و به محتوای مشارکت سیاسی می پردازیم در این بخش درصدد پاسخگویی به این پرسش مهم و اساسی هستیم که چگونه می توان رفتار سیاسی رای دهنده را تحلیل کرد؟ آیا رأی به جناح چپ، راست، میانه و امثال آن با متغیرهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی قابل تبیین است؟ الگوهای مختلف تحلیل رفتارهای انتخاباتی: یکی از مباحث مهم در جامعه شناسی سیاسی بررسی رفتار رای دهندگان است. بسیاری از محققان علم سیاست کوشیده اند الگوهای نظری مختلف را به منظور فهم رفتار رای دهندگان ارائه کنند. تا قبل از جنگ جهانی دوم، جغرافیایی انتخاباتی مهمترین متغیر توضیح دهنده رای افراد محسوب می شد. محققان سعی می کردند رای غالب مناطق مختلف را استخراج کنند و با بررسی وضع اقتصادی و اجتماعی مناطق یاد شده دلیل رای چپ یا راست محله یا منطقه ای را توضیح دهند. پس از جنگ دوم جهانی با توسعة حرفه نظرسنجی محققان برای توضیح رفتار رای دهندگان، پای را از عوامل جغرافیایی و منطقه فراتر گذاشتند و برای توضیح رای افراد به خود آنها مراجعه کردند، چرا که رای دادن، اگر چه به ظاهر اقدامی جمعی است ولی در حقیقت تصمیمی فردی محسوب می شود. در این بخش درصددیم تا به بررسی و نقد الگوهای مختلفی بپردازیم که در جامعه شناسی انتخابات برای تحلیل رفتار رای دهندگان مورد استفاده قرار می گیرند. با توجه به اینکه اینگونه مباحث در ادبیات سیاسی کشورمان به دلیل تجربه کوتاه انتخابات تا حد زیادی ناشناخته اند، پرداختن به این مبحث ضرورتی دو چندان می یابد ومی تواند بررسی علمی پدیده انتخابات را ممکن سازد. الگوهای مختلف تحلیل رفتارهای انتخاباتی را می توان در سه جریان عمده روشن شناسانه خلاصه کرد که عبارت اند از: الگوی جامعه شناختی، الگوی روانی، سیاسی ، ا لگوی انتخاب عقلانی

1- الگوی جامعه شناسانه تحلیل رفتار رای دهندگان مرجع اصلی الگوی جامعه شناسانه تحلیل رفتار انتخاباتی توسط جامعه شناسی معروف، پل لازا اسفلد و گروه تحقیقاتی وی در دانشگاه کلمبیا عرضه شده است این گروه در سال 1940 تحقیقی را درباره آثار تبلیغات بر روی رای دهندگان در انتخابات ریاست جمهوری امریکا انجام داد. این گروه، به رهبری لازار اسفلد، در تحقیق میدانی خود در ایال اوهایو امریکا به این نتیجه رسیدند که اثر تبلغیات بر روی رای دهندگان بسیار ناچیز است و در عمل، تبلیغات گسترده احزاب تاثیری چندان بر رای دهندگان نگذاشته بود آنها به این نتیجه رسیدند که رای دهندگان مدتها پیش از شروع تبلیغات انتخاباتی تصمیم خود را گرفته بودند به عبارت دیگر، رای دهندگان دارای گرایشهای سیاسی ثابت هستند که ریشه در محیط خانوادگی و زندگی شغلی و محیط فرهنگی آنها دارد. لازار اسفلد نتیجه می گیرد: فرد از نظر سیاسی آنگونه می اندیشد که از نظر اجتماعی در آن به سر می برد عوامل اجتماعی تعیین کننده گرایشهای سیاسی افرادند. زیگفرید در تحقیقات خود بر عناصر جغرافیا تاکیدی ویژه دارد، اما در عین حال نقش عوامل اجتماعی دیگر را نادیده نمی گیرد. وی الگوی زیر را برای تبیین گرایش سیاسی مناطق مختلف ارائه می کند. چنانکه ملاحظه می شود، توجه عمدة زیگفرید معطوف به نقش ساختارهای اجتماعی در تصمیمات فرد است و انگیزه های فردی در تحلیلهای وی کمتر مورد توجه قرار گرفته اند از نظر او متغیرهایی چون مذهب، سن، طبقات اجتماعی و امثال آن هستند که تعیین کنندة رای افرادند طبیعتاً چنین نگرشی اهمیتی چندان برای تبلیغات در زمان انتخابات قائل نیست از این دیدگاه موضوعاتی را که نامزدها و احزاب سیاسی در ایام انتخابات مطرح می کنند اثری چندان بر رای دهندگان نمی گذارد و افراد به تناسب موقعیت جغرافیایی و اجتماعی خود تصمیم می گیرند. پل بو آ نیز به مطالعه رفتار رای دهندگان بخشی از فرانسه در سالهای 1789 تا 1783 پرداخت و سعی کرد اثر حوادث مهم تاریخی را در شکل گیری گرایشهای سیاسی افراد مورد مطالعه قرار دهد. وی با مطالعه منطقه سارت ملاحظه کرد که در غرب این منطقه روستاییانی مرفه زندگی می کنند و از نظر جغرافیایی این منطقه دارای موقعیت خاص است، چرا که در آن زمینهای بسیار وجود داشت که در اختیار کشیشان بود این کشیشان از اداره درست این زمینها ناتوان بودند و این امر نارضایی بسیار به دنبال داشت در مقابل، در شرق این منطقه شاهد روستاییانی بود که سالیان سال در تنگدستی و سختی امور خود را می گذراندند و کشیشها در این دیار حضوری چشمگیر نداشتند اغلب روستاییان این منطقه فقیرنشین به بافندگی اشتغال داشتند و با واحدهای بافندگی شهری برای فروش محصولات خود در ارتباط دائمی به سر می بردند. پل بوآ بامطالعه تاریخ این دو منطقه ملاحظه کرد که حوادث تاریخی متفاوتی در این دو دیار به وقوع پیوسته است و در نتیجه آنها شکافی عمیق میان ساکنان شرق و غرب به وجود آمده است این رویدادها در ارتباط با انقلابهای متعددی است که کشور به خود دیده است از مهمترین این رخدادها ملی کردن اموال روحانیت بود که در دوم نوامبر 1789 به وقوع پیوست این اموال در سالهای 1790 تا 1792 به فروش رفتند فروش این داراییها موجب تحول و دگرگونی مالکیت اراضی به ویژه در غرب شد برنده اصلی این پدیده سوداگران شهرها بودند که توانستند از این فرصت نهایت بهره را ببرند این در حالی است که روستاییان منطقه غرب از تمکن مالی شایان توجه برخوردار بودند ولی از چنین فرصتی محروم بودند این امر موجب شد تا این روستاییان از انقلاب دلسرد شده آن را پدیده ای ناخوشایند و نحس تلقی کنند از سوی دیگر سیاستهای مالیاتی ناشی از انقلاب و بویژه تعرض به روحانیت و به تاراج بردن اموال کلیسا موجب شدند که ساکنان این منطقه بیش از بیش به انقلاب بدبین شوند این در حالی بود که هیچ یک از عوامل بدبینی یاد شده در منطقه شرق وجود نداشت و ساکنان این منطقه به انقلاب به عنوان پدیده ای خوش یمن می نگریستند به تدریج، نارضایی ساکنان منطقه غرب شدت یافت و اهالی این دیار در مقابل انقلاب دست به شورش زدند و جنگ داخلی شدیدی بین ساکنان، منطقه شرقی که طرفدار انقلاب بودند و ضد انقلابهای ساکن غرب در گرفت. این جنگ و درگیری سالیان طولانی ادامه یافت و شکافی عمیق را میان اهالی این منطقه ایجاد کرد. این شکاف در دوران انتخابات به خوبی نمایان است. در دوران انتخابات دو رفتار کاملا متضاد انتخاباتی در این دو منطقه مشاهده می شود منطقه غرب به جناح راست رای می داد و منطقه شرق دارای گرایشهای چپی است. به طور خلاصه می توان گفت که به تحلیلهای جامعه شناسانه به انگیزه های فردی کمتر می پردازند و می کوشند استمرار و ثبات گرایشهای سیاسی مناطق جغرافیایی مختلف را با استفاده از عواملی که فراتر از فرد هستند توضیح دهند از این دیدگاه ساختار اجتماعی و فرهنگی و بافت اجتماعی و حتی جغرافیا دست به دست هم می دهند و گرایش سیاسی خاصی را بر یک منطقه حاکم می کنند و این گرایش تا سالیان دراز در این مناطق باقی می ماند پل بوآ و دیگر پژوهشگران همفکر او بدون اینکه نقش عوامل یاد شده را نفی کنند حوادث تاریخی مربوط به مناطق مختلف را به عنوان عامل اصلی گرایش یکسان مردمان یک منطقه معرفی کردند و کوشیدند با بررسی آراء مناطق مختلف این نظریه را ثابت کنند. امروز همچنان جغرافیایی انتخاباتی مورد توجه پژوهشگران سیاسی کشورهای مختلف است و اغلب کشورها نقشه انتخاباتی خاص خود را دارند و در عمل، ثبات و استمرار گرایشهای خاص در مناطق مختلف جغرافیایی مشاهده میشود یکی از مهمترین ثمرات این روش، ترسیم نقشه های انتخاباتی برای کشورهای متفاوت است که سالیان طولانی تجربه انتخابات دارند. این نقشه ها به خوبی می توانند گرایشهای سیاسی مناطق مختلف را نشان دهند و تحلیل انتخابات را در این کشورها آسانتر می کنند.

2- نظریه های روانی – سیاسی در تحلیل رفتار انتخاباتی محققان مرکز تحقیقاتی و مطالعاتی دانشگاه میشیگان وجود ارتباط مکانیکی بین شرایط اجتماعی و تصمیمات افراد را، که الگوی جامعه شناختی مدعی آن است شدیداً مورد انتقاد قرار می دهند از دیدگاه این پژوهشگران رای دادن قبل از آنکه پدیده ای اجتماعی باشد علمی سیاسی است و تابع تلقی افراد از موضوعات مهم سیاسی در جامعه است پژوهشگران میشیگان در سال 1948 به مطالعه انتخابات مختلف ریاست جمهوری امریکا پرداختند و به این نتیجه رسیدند که تصمیم رای دهندگان بیشتر تابع عوامل روانی است از این دیدگاه روابط و حلقه های عاطفی موجود میان رای دهندگان و نامزدها و یا رهبران احزاب سیاسی نقشی تعیین کننده دارد از این دیدگاه مهمترین متغیر توضیح دهندة آراء افراد بستگی حزبی رای دهندگان است رای دهندگان امریکایی از نظر روحی و احساسات شخصی تمایل به یکی از دو حزب بزرگ امریکا دارند و این ارتباط عاطفی و سیاسی است که رای آنان را تعیین می کند. این بستگی عاطفی، اغلب از زمان کودکی و نوجوانی در افراد ایجاد می شود و معمولا از خانواده ها به فرزندان منتقل می گردد و محیط شغلی و اجتماعی هم در تثبیت این پیوندها مؤثرند این عده معتقدند که تبدل و تغییر رای در انتخابات معمولا مخصوص افرادی است که از لحاظ تحصیلات در سطحی پایین قرار دارند و از نظر سیاسی و اجتماعی جایگاهی مشخص برای خود نیافته اند. وابستگی به احزاب، در موارد بسیار، نوعی پیوند و علاقه عاطفی و احساسی است که اغلب از سوی خانواده ها و محیط به فرد القا می شود لذا رای فردی از این دیدگاه پدیده ای ‹‹ ناخودآگاه›› و تا حدی زیاد ‹‹ موروثی ›› است. به طور خلاصه می توان گفت که مکتب میشیگان درباره انتخابات معتقد است که بستگی حزبی مهمترین متغیر توضیح دهنده رفتار انتخاباتی است و این بستگی در طول زمان کمتر دستخوش تغییر می شود و دارای استمرار و پیوستگی است. به این دیدگاه انتقادهای متعدد شده است که برخی از آنها در خور تامل است از جمله منتقدان این مکتب و ربا و نی هستند که در سال 1976 در کتاب مشترک خود نشان دادند که برخلاف پندار طرفداران مکتب میشیگان، درصد مستقلها همچنان روبه تزاید است و بین سالهای 1946 تا 1974 این درصد تقریبا به دو برابر رسیده است و این در حالی است که از درصد حزبیها به شدت کاسته شده و این میزان از 38 درصد به 26 درصد تنزل یافته است این پدیده به خوبی نظریه توارثی بودن و استمرار گرایشها را زیر سئوال می برد. از سوی دیگر، با گذر زمان، نقش تبلیغات انتخاباتی بر آراء افراد همچنان پررنگ تر شده است و تحقیقات نشان می دهد که نامزدها با طرح موضوعات نوین و جذاب می توانند آراء زیادی را به سوی خود جلب کنند نقد دیگر متوجه برداشتی خاص است که از تعلقات حزبی می شود از این دیدگاه وابستگی حزبی تنها با دلایل عاطفی توجیه می شود. طرفداران این دیدگاه وابستگی حزبی تنها با دلایل عاطفی توجیه می شود طرفداران این دیدگاه معتقدند که رای به یک حزب را نمی توان تنها با وابستگی عاطفی بدان توجیه کرد. به عنوان مثال، واقعیت جامعه آمریکا حاکی از آن است که بستگی افراد به احزاب از حالت عاطفی صرف خارج شده است و افراد با توجه به برنامه ها و وعده های احزاب بدانها متمایل می شوند و در صورتی که احزاب به وعده هایشان عمل نکنند، افراد به جناحهای سیاسی دیگر روی می آورند. پژوهشگران مختلف سعی کردند با مطالعات آماری نشان دهند که به غیر از بستگی حزبی عوامل مهم دیگر نیز در تعیین آراء افراد دخالت دارند. برخی از این تحقیقات نشان می دهد که 20 تا 25 درصد از رای دهندگان آمریکایی موضعگیری نامزدها را در زمینه مسائل مهمی که در زمان انتخابات مطرح می شوند ملاک انتخاب خود قرار می دهند و درصدی قابل توجه هم ویژگیهای شخصی نامزد را انگیزه اصلی رای خود به او می دانند. ایدئولوژی را باید از جمله عوامل مهم دیگر دانست که در انتخاب بسیاری از رای دهندگان مؤثر است پژوهشگران مختلف سعی کردند با مطالعات آماری نقش این عنصر را در انتخابات نشان دهند کونوور و فلدمان نشان دادند که درصدی قابل توجه از آمریکاییها در توجیه رای خود از مفاهیمی چون لیبرالیسم و کنسرواتیسم استفاده می کنند. 3- تحلیل های اقتصادی محور از رفتار رای دهندگان دهه 60 را باید دهه گرایش به سمت الگوهایی عقلانی در تبیین پدیدة انتخابات دانست استفاده از الگوهای اقتصادی در تحلیل پدیده های سیاسی و اجتماعی در این دهه بسیار متداول شد و بسیاری از پژوهشگران کوشیدند با استفاده از نظریات اقتصادی به تحلیل و بررسی پدیده هایی چون مشارکت سیاسی، حرکتهای جمعی و مشارکت حزبی بپردازند طرفداران این نظریات، الگوهای پیشین را سخت مورد انتقاد قرار دادند و بویژه به تلقی آنها از فرد شدیداً معترض بودند. برخی از پژوهشگران برای اثبات نظریات خود و نشان دادن میزان عقلانی بودن تصمیم رای دهندگان به بررسی انتخابات در سالهای حکوت آیزنهاور پرداختند و به این نتیجه رسیدند که رای دهندگان بیشتر به عقاید و طرحهای نامزدها توجه دارند و در عمل وابستگی حزبی اثری چندان در تصمیم و رای آنان ندارد. به عبارت دیگر رای دهندگان از میان برنامه های اعلام شده آن را که تامین کنندة منافع آنان است بر می گزینند و گزینش آنها کاملا جهت دار و حساب شده است این گروه از پژوهشگران اعلام کردند که رای دادن تصمیمی است فردی که مستقل از پایگاه اجتماعی و احساسات و عواطف و بستگیهای حزبی رای دهندگان است، چرا که رای افراد را در حقیقت ‹‹ موضوعات مطرح شده›› در دوران انتخابات که توسط نامزدها بیان می گردد رقم می زند. از منظر ا ین محققان این دگرگونی ناشی از گذر از عصر صنعتی به دوران فراصنعتی است با همگانی شدن آموزش و فزونی یافتن تعداد با سوادان، مشارکت سیاسی جهتی آگاهانه یافت و شهروندان با بصیرت بیشتر نسبت به برنامه های نامزدها به انتخاب آنان اقدام کردند رای دهنده در بازار سیاست، به سان دیگر بازارهای اقتصادی، به دنبال تامین منافع خود در بالاترین حد ممکن است و می کوشد با مطالعه برنامه های احزاب حزبی را برگزیند که برنامه هایش در راستای حفظ و تامین منافع او باشند. اولیویه ایل تفاوت میان دیدگاه اقتصاد محور و مکتب میشیگان را چنین خلاصه می کند: ‹‹ مکتب میشیگان معتقد است که رای دهنده برای تصمیم گیری از خود می پرسد: ارتباطات من، مرا به سوی چه کسی هدایت می کند؟ در صورتی که براساس دیدگاه اقتصاد محور فرد چنین استدلال می کند کدام احزاب درصددند برنامه هایی را به اجرا در آورند که بیشترین مطلوبیت را برای من دارد؟›› رای دادن از این نظر علمی است مبتنی بر محاسبات عقلانی و براساس محاسبه سود و زیان شخصی. به طور کلی همه تحلیلهای اقتصاد محور انسان را موجودی اقتصادی می دانند و مرجع اصلی اینگونه تحلیلها کتاب معروف آنتونی داونز است که در سال 1957 تحت عنوان تحلیلی اقتصادی از نظریه دموکراسی به رشته تحریر در آمد. از نظر داونز رای دهنده مظهر واقعی یک انسان اقتصادی است وی در کتاب خود ادعا می کند که رای دهنده فردی است عقلانی چرا که می کوشد کوتاهترین و کم هزینه ترین راه را برای تامین منافع خود برگزیند وی رهیافت ماکس وبر از احزاب سیاسی را بار دیگر احیا می کند و به سان این جامعه شناس معروف آلمانی، احزاب سیاسی را شرکتهایی می نامد که درصددند با عرضه کالاهای جذاب مشتریهای خود را به حداکثر برسانند رای دهندگان می کوشند تا حزبی را برگزینند که کم هزینه ترین راه را برای تامین منافع آنان پیش رویشان گذارد. این تحلیلها صحنه سیاست را به بازار اقتصاد تشبیه می کند و به جای آنکه رای را انعکاس افکارعمومی بداند، آن را تابعی از میزان منافع عرضه شده از طرف احزاب و نامزدها می داند. قانون عرضه و تقاضا که بر بازار اقتصاد حاکم است، بر بازار سیاست نیز سایه افکنده است. پیر بوردیو، جامعه شناس معروف فرانسوی، با پذیرش اصل اقتصاد محوری در عرصة سیاست، تعریف گسترده تری از منفعت به عمل آورده آن را دو بخش مادی و نمادین تقسیم کرده است بوردیو بر این عقیده است که افکار عمومی وجود خارجی ندارند و نظرسنجیها به جای آنکه منعکس کننده افکار عمومی باشند در بسیاری از موارد خود موجب ایجاد افکار عمومی می شوند در بسیاری از این نظرسنجیها پژوهشگران سوال را القا می کند و مصاحبه شونده می کوشد وانمود کند که او هم به این مساله توجه داشته است و پاسخی را فی البداعه فراهم می کند مجموعه پاسخها که از آن، به افکار عمومی تلقی می گردد پاسخ هایی آنی است که قبلا بدان کمتر اندیشیده بودند و بعد از مصاحبه هم شاید چندان بدان نپردازند. در بینش اقتصاد محور نماینده تعریفی جدید می یابد و برخلاف گذشته که وی را نماینده افکار و اراده عمومی جامعه می دانستند، شایسته است او را برنده و پیروز رقابتی سخت در بازار بورس سیاست نامید برندگان را باید نمایندگان جریان فکری و سیاسی دانست که در نمایشگاه تجاری انتخاباتی غرفه ای پرفروش و موفق را از آن خود کرده و برحریفان پیروز شده اند همانگونه که شرکتهای تجاری با تولید کالاهای جذاب سعی می کنند با تبلیغات فراوان، میل به مصرف تولیدات جدید خود را در مشتریان ایجاد کنند، احزاب سیاسی و نامزدها نیز می کوشند با گشایش بازار انتخابات، تازه ترین و جذابترین و جدیدترین کالاهای تولیدی خود را به مشتریان بازار سیاست عرضه نمایند رای دهندگان در فرصتی محدود، خود را زیر بمباران هجوم تبلیغاتی شرکتهای سیاسی می بینند. طرحها و برنامه های احزاب سیاسی کالاهایی هستند که از سوی این شرکتها به بازار سیاست عرضه می شوند. از دیگر سوی رای دهنده نیز با توجه به گسترش حق رای یک مشتری است که توان انتخاب دارد و می تواند از میان شرکتهای مختلف آن را که بیشتر در جهت تامین منافع اوست برگزیند همانگونه که تالکوت پارسونز می گفت، رای دهنده نه تنها دارای قدرت خرید است، بلکه می تواند در صورت پشیمانی و مغبون شدن معامله را فسخ کند، زیرا در صورتی که رای دهنده نمایندگان خود را مطلوب نیابد در دوره بعد از رای دادن به آنان صرف نظر خواهد کرد. آنچه که کمتر در این نظریات مورد توجه قرار گرفته است نقش اعتقادات و ایدئولوژی افراد در تصمیم گیری سیاسی آنهاست برای اصلاح نظریات اقتصاد محور اندیشمندانی چون بوردیو کوشیده اند تا با افزودن اصطلاحاتی چون منافع نمادین، به نوعی، نقش فرهنگ و ایدئولوژی را نیز در این تحلیلها نشان دهند، ولی اساس این دیدگاه بر نفی اعتقادات فردی و ایدئولوژیک رای دهندگان استوار است تحقیقات نشان می دهد که جناحهای سیاسی درصدی بسیار بالا از هواداران و رای دهندگان خود را برای مدتها طولانی حفظ می کنند و تغییر گرایش سیاسی افراد به کندی بسیار صورت می پذیرد این در حالی است که احزاب سیاسی پس از رسیدن به قدرت، کمتر به وعده های انتخاباتی خود عمل می کنند در نتیجه، طرفداران احزاب را نمی توان عقلانی محض، به معنای اقتصادی آن، در نظر گرفت. تعارضات ایدئولوژیک، اگر چه روز به روز اهمیت خود را از دست می دهند، ولی همچنان می توانند رفتار رای دهندگان را در بسیاری از موارد توضیح دهند. نونا مایر و پاسکال پرینو الگویی را برای تبیین رفتار رای دهندگان پیشنهاد کرده اند که به خوبی میان مهمترین الگوهای مطرح شده جمع کرده است این نویسندگان معتقدند تحلیلهای مبتنی بر انسان عقلانی با تحلیلهای جامعه شناختی هیچ گونه تعارض ندارند بلکه مکمل یکدیگرند و هر یک بخشی از واقعیت را بیان کرده اند. از دیدگاه این دو محقق، رای دهنده نه زندانی شرایط اجتماعی ومحیط خود است و نه به مقتضای شرایط، باری به هر جهت تصمیم می گیرد رای هر فرد در نتیجه فرایندی خاص شکل می گیرد که مقتضیات زمان و ویژگیهای اجتماعی و اقتصادی و محیطی جزئی از این فرایند محسوب می شوند این دو نویسنده بر این عقیده اند که فرایند ‹‹ اجتماعی شدن سیاست›› اختصاص به دوران کودکی انسانها ندارد بلکه همواره در دوره های مختلف زندگی از سر گرفته می شود. هر فرد در جامعه متعلق به گروههای مختلف سیاسی و فرهنگی خاص است. مجموعه ای از تاثیرات فرد از گروههای مختلف، گرایش سیاسی وی را شکل می دهد صرف نظر از برنامه های اعلام شده توسط نامزدها و صرف نظر از ویژگیهای محیط، کارگرها معمولا دارای افکاری تندتر و مترقیتر نسبت به طبقات مرفه اند. با وجود این، گرایش بالقوه هر فرد در انتخابات با توجه به شرایط خاص حاکم بر انتخابات به فعلیت می رسد. فردی که با توجه به شرایط خاص سیاسی و اجتماعی، امادگی رای دادن به گرایشی خاص را قبل از انتخابات دارد با توجه به قابلیت نامزدها و موضوعات مطرح شده از سوی آنان تصمیم می گیرد که در انتخابات شرکت کند یا نه و در صورت شرکت به کدام حزب رای بدهد. در نتیجه، تصمیم رای دهنده در فرایندی شکل می گیرد که شرایط اجتماعی و فرهنگی و محیطی از یک سوی و محاسبات عقلانی شرایط انتخابات از سوی دیگر، از اجزای این فرایند محسوب می شوند.

و اینک طور نمونه در رابطه به سیستم انتخابات دو کشور اروپایی که الگوی دموکراسی غربی هستند می پردازیم :

پارلمان بریتانیا و انتخابات انتخابات سراسری حداقل هر پنج سال یک بار برگزار می شود. اما در هر حال دورة اجلاسیه هیچ یک از پارلمان ها به پنج سال نمی رسد و ممکن است انتخابات سراسری قبل از پایان این دوره برگزار شود. به همان میزانی که یک دولت دارای یک اکثریت جزئی باشد انتخابات ممکن است زودتر برگزار شود. برای مثال انتخابات سراسری فبروری 1974 منجر به تشکیل یک دولت اقلیت کارگری شد. بعد از آن، هارولد ویلسون نخست وزیر وقت، دعوت به برگزاری انتخابات دیگری در اکتبر 1974 کرد که باعث افزایش تعداد نمایندگان حزب کارگر به بیش از 50 درصد کل تعداد کرسی ها شد.بعد از آن دولت کارگری علیرغم اکثریت تقریباً ناچیز حدود 5/4 سال در قدرت باقی ماند.که سرانجام در می 1979 انتخابات جدید برگزار شد. در بین دو انتخابات سراسری، انتخابات میان دوره ای نیز در صورتیکه برای انتخاب یک عضو جدید به پارلمان برای یک حوزة انتخابیه جداگانه لازم باشد برگزار می شود. مجلس عوام در حال حاضر متشکل از 659 عضو پارلمان می باشد که هر کدام نمایندگی یک حوزة انتخابیه را به عهده دارند. از 659 کرسی، 529 کرسی مربوط به انگلیس، 40 کرسی مربوط به ولز، 72 کرسی مربوط به اسکاتلند و 18 کرسی مربوط به ایرلند شمالی می باشد. در نوامبر 2000 یک کمیسیون انتخاباتی به عنوان نهادی مستقل، تأسیس شد تا به اعطای هدایا به احزاب سیاسی و نهادهای دیگر و نیز هزینه های مبارزات انتخاباتی آنها اعمال نظارت نماید. آن هم چنین صلاحیت تجدید نظر در قوانین اجرای انتخابات را دارد. و در جهت افزایش آگاهی عمومی از فرایند انتخابات اقدام نماید. کار ویژه ها و اختیارات در قانون احزاب سیاسی، انتخابات و رفراندوم ها مصوبة 2000 تدوین شده است. انتخابات سراسری، انتخاب همزمان تمام اعضای مجلس می باشد: از هر حوزة انتخابیه یک عضو پارلمان انتخاب می شود. هر عضو پارلمان از طریق یک نظام اکثریت ساده که در آن هر انتخاب کننده می تواند یک رأی به صندوق می اندازد با رأی مخفی به مجلس راه می یابد. کاندیداها ممکن است از یکی از سه حزب عمده سیاسی[ حزب کارگر، حزب محافظه کار، حزب لیبرال]، از یک حزب کوچک یا از هر سازمان دیگری باشند که در کمیسیون انتخاباتی ثبت نام کرده اند. اگر نامزدی نمایندگی یک حزب یا گروه ثبت شده نباشد در واقع جایگاه یک « مستقل» را خواهد داشت. در انتخابات سراسری 2001 آقای ریچارد تایلور به عنوان نماینده « مستقل» برگزیده شد. بیشتر مکان های رأی دادن در ایستگاه های رأی گیری است اما هر شهروند واجد شرایطی در بریتانیا می تواند از طریق پست رأی دهد. شهروندان ساکن در خارج نیز مجاز به ارسال رأی پستی هستند. مشروط بر اینکه مدت زمان سکونت آنها در خارج کمتر از 15 سال باشد. انتخابات سراسری با یک وقفة 5 ساله برگزار می گردد؛ اما دولت می تواند در قبل از موعد مقرر نسبت به برگزاری انتخابات اقدام نماید (که اغلب نیز به همین صورت اقدام کرده است). در زمان هایی که کشور مواجه با یک وضعیت بحرانی مانند جنگ شود، انتخابات سراسری می تواند به وقت دیگری موکول شود . اما این وضعیت خیلی نادر پیش می آید . یک انتخابات میان دوره ای پارلمانی زمانی برگزار می شود که یک کرسی در مجلس عوام خالی شود، خالی شدن یک کرسی ممکن است به علت مرگ یک عضو پارلمان یا استعفای او باشد یا اینکه وی دیگر نتواند به دلایلی مانند انتخاب وی به عنوان مجلس لردها، عضو پارلمان باقی بماند. نظام نامة برگزاری انتخابات میان دوره ای ( موسوم به « جنبش فرمان» ) معمولاً توسط حزب سیاسی ای که کرسی مربوطه قبل از خالی شدن متعلق به آن بوده به جریان می افتد. انتخابات میان دوره ای بعضی اوقات تا حد زیادی توجه رسانه های گروهی را به خود جلب می کنند و رأی دهندگان اغلب از فرصت ایجاد شده برای علم کردن یک معترض استفاده می کنند. تا اندازه ای به همین علت است که نتایج انتخابات میان دوره ای اغلب کاملاً متفاوت با نتایج انتخابات سراسری است. هم چنین در انتخابات میان دوره ای افراد کمتری نسبت به انتخابات سراسری شرکت می کنند ( تقریباً کمتر از 50 درصد افراد واجد شرایط). به منظور اجرای انتخابات، بریتانیا به حوزه های انتخاباتی پارلمانی تقسیم شده است. هر حوزه یک نماینده به مجلس عوام می فرستد. در پارلمان 1992، کشور به 651 حوزة انتخابیه تقسیم شده بود اما این میزان در انتخابات سراسری 1997به 659 حوزه افزایش پیدا کرد. حوز های انتخابیه بر اساس جغرافیا و جمعیت انتخاب کنندگان تقسیم شده اند. به طورکلی ، هدف اینست تا اطمینان حاصل شود که تعداد انتخاب کنندگان حوزه های انتخابیه با هم برابر باشند. به هر حال این امر همیشه امکان پذیر نیست مخصوصاً برای نواحی دارای جمعیت پراکنده تر که در آن صورت برای یک عضو پارلمان سخت است تا نمایندگی ناحیة وسیعی را به عهده بگیرد. میانگین جمعیت حوزه های انتخابیه در بریتانیا در کل حول و حوش 68000 می باشد. در انتخابات سراسری 2001 بیشترین جمعیت انتخاب کننده متعلق به جزیره وایت بود- حدود 104000 نفر. کمترین تعداد انتخاب کننده – حدود 21900نفر – نیز مربوط به جزایر غربی بود. حوزة انتخابیة رس(Ross) سکای(Skye) و غرب اینورنس(Invernes west) دارای بیشترین وسعت یعنی حدود 319و918 هکتار بودند. کمترین وسعت هم مربوط به شمال ایسلینگتون ( Islington North) در حدود 727 هکتار بود. در بریتانیا چهار کمیسیون مرزی پارلمانی دائمی وجود دارد هر کدام برای یکی از چهار ایالت انگلستان، ولز، اسکاتلند و ایرلند شمالی. آنها هر گونه اصلاحیه ای که ممکن است به سبب جابجایی های جمعیتی یا تغییرات دیگر لازم به نظر برسد ارائه می دهند. تجدید نظرها هر 8 تا12 سال یکبار ارائه می شوند. تجدید نظر فعلی ( پنجم) باید در دورة زمانی 2007-2003 گزارش داده شود. بعد از آنکه تجدید نظر پنجم تکمیل شود کمیسیون های مرزی پارلمانی به صورت بخشی از کمیسیون مستقل انتخابات در خواهند آمد. هر حوزة انتخابیه در بریتانیا کمیتة مرزی خود را خواهد داشت که پیشنهادات مربوط به توزیع مجدد را به کمیسیون انتخاباتی ارائه خواهند داد. نظام تجدید نظرهای دوره ای بدون تغییر باقی می ماند.

نظام انتخاباتی جمهوری فدرال آلمان انتخابات آزاد یکی از اصول بنیادی دموکراسی پارلمانی میباشد، قانون اساسی جمهوری فدرال آلمان در ماده 20 بند 2 اشعار میدارد: تمام قدرت عمومی از مردم سرچشمه می گیرد و باید به توسط مردم از طریق انتخابات و رفراندوم ها و به ویژه از طریق قوای مقننه، مجریه و قضائیه اعمال شود. این اصول غیرقابل فسخ می باشد (ماده 79 ، بند 3) طبق ماده 28 ، بند 1 در هر یک از لاندرها (ایالت ها)، مناطق و شهرستان ها یک قوه منتخب باید نمایندگی مردم را بعهده بگیرند. در جمهوری فدرال آلمان شروط بنیادین یک نظام انتخاباتی دموکراتیک در قانون اساسی تعیین شده است. ماده 33 ، بند 1 حقوق و تکالیف مدنی برابر برای همه آلمانی ها را تصریح کرده و حقوق اساسی حق رأی را به عنوان یک حق سیاسی بنیادی که کاملاً در پیوند با دیگر حقوق مدنی قرار دارد می شناسد. در این رابطه، اصلی ترین حقوق مدنی حق تشکیل اجتماعات (احزاب) و موارد مربوط به آن، حق آزادی بیان و اطلاعات و حق گردهمایی است. قانون اساسی در خصوص انتخابات بوندستاگ آلمان (مجلس فدرال) در بردارندة اصولی بنیادین است. گزینش نظام انتخاباتی و آئین نامه اجرایی آن نه در قانون اساسی بلکه از طریق یک قانون عادی، (قانون انتخاباتی فدرال) تعیین شده است. ماده 38 قانون اساسی که مبنای قانون انتخاباتی فدرال میباشد مقرر میدارد: 1- اعضای بوندستاگ آلمان باید در یک انتخابات سراسری، مستقیم ، آزاد، برابر و با رأی مخفی برگزیده شوند آنها باید نمایندگان تمام مردم باشند و جز وجدان آنها هیچ دستورالعمل و حکمی نباید آنها را محدود کند. 2- هر کس که به سن قانونی 18 سالگی برسد حق رأی دادن دارد. 3- جزئیات مربوط به شرایط شرکت در انتخابات باید تابع قانون فدرال باشد. این بدین معنی است که هر شهروند آلمانی بدون توجه به مذهب، نژاد ، تحصیلات ، جنسیت، ثروت یا میزان پرداخت مالیات، دارای حق شرکت در انتخابات بوندستاگ است که بر طبق مادة 39، بند 1 قانون اساسی برای یک دورة چهارساله انتخاب میشود. بنا براین در جمهوری فدرال آلمان هیچ سیستم طبقاتی رأی گیری وجود ندارد. هیچ کس مجبور به رأی دادن نیست، هرکسی باید بدون هیچ گونه اکراه و اجباری بتواند به کاندیدا یا لیست حزبی مورد نظر خودش رأی دهد. انتخابات مستقیم است، رأی دادن باید به طور مخفی انجام شود. این آزادی و اختفاء در انتخابات مورد حمایت قانون بوده و هرگونه نقض آن مستوجب مجازات است. هر فردی مثل بقیه افراد یک رأی میدهد و همه آراء از وزن یکسانی برخوردارند و طبق قانون اساسی تضمین شده اند. ماده 28 ، بند 1 قانون اساسی انتخابات را در لاندرها ، ایالت ها و شهرستان ها به یک اندازه تضمین کرده است. «حق رأی فعال » (حق رأی دادن) و حق رأی منفعل (حق نامزد شدن در انتخابات) متعلق به همه آلمانهاست و در تمام شعبه های پارلمانی در جمهوری فدرال آلمان مورد استفاده قرار می گیرد: در سطح فدرال (بوندستاگ آلمان) در سطح کشور (دولت فدرال ) در سطح مجلس (نظام انتخاباتی شوراهای شهری وولایتی ) در قانون انتخاباتی فدرال مصوب 7 می 1956 ، قانونگذار انتخابات را به مبنای نمایندگی تناسبی قرار داد که به نظام نمایندگی تناسبی فردی شده ( Personalized ) یا به عبارت دیگر نظام مختلط معروف است. - در 1994 نصف اعضا در 328 حوزة انتخابیه به طور مستقیم برای بوندستاگ آلمان انتخاب شدند ( بر اساس اصل معروفFirst – past – the – post basis یا نمایندگی اکثریت) - 328 تای باقیمانده از طریق لیست های کاندیداها که توسط احزاب در لاندرها ارائه شده بود انتخاب شدند (نمایندگی تناسبی) - طبق این سیستم هر فرد واجد شرایطی دو رأی جداگانه میدهد که جدا از یکدیگر به صندوق انداخته میشوند. نخستین رأی به کاندیداهای منفرد در حوزه های انتخابیه داده میشود و رأی دوم به لیست های حزبی در دولت فدرال. مورد اخیر رأی ممکن است به احزاب مختلفی داده شود. در حوزه های انتخابیه نخستین کاندیدایی که در مقایسه با دیگران آرای بیشتری کسب کند برنده است. رأی دوم به هر یک از لیست هایی که توسط احزاب در هر یک از 16 دولت فدرال آلمان ارایه می گردد داده می شود. لیست نامزدها که توسط احزاب ارایه می شود ثابت است و رأی دهنده نمی تواند آنها را تغییر دهد. کمیتة انتخاباتی فدرال تعداد کرسی هایی را که هر حزب می تواند بر مبنای رأی دوم صاحب شود مشخص می کند که بر این اساس تعداد کرسی های هر حزب بعد از اعلام نتیجة انتخابات قطعی میشوند. توزیع کرسی براساس مدلی که از طرف نیومایر، ریاضی دادن آلمانی تنظیم شده صورت می گیرد. در این روش توزیع کرسی ها کاملاً منطبق با توزیع نسبی آراء میباشد. کرسی ها در میان احزاب به نسبت تعداد کل آراء مرحلة دوم احزاب در کل ناحیه توزیع می شود (توزیع اول) . تنها احزابی که حداقل 5 درصد آراء مرحلة دوم را در کل کشور کسب کنند یا احزابی که حداقل سه کرسی از حوزه های انتخابیه بر مبنای آرای مرحلة نخست به دست آورند می توانند لحاظ شوند. هدف از این شروط حداقلی اینست که احزاب خورد حذف شوند و براساس آن میتوان اطمینان پیدا کرد که پارلمان نسبتاً مفید واقع شده و زمینه را برای تشکیل یک حکومت با ثبات فراهم کند. از زمان انتخابات بوندستاگ در 1957 ، احزاب صلاحیت دار عبارت بوده اند از اتحادیة دموکرات مسیحی آلمان (CDU) ، حزب جامعه دموکراتیک آلمان (SPD) ، اتحادیة جامعه مسیحی (CSU) ، که کاندیداها را تنها در ایالت باواریا معرفی می کند و حزب دموکراتیک آزاد (F.D.P) . براساس روش نیومایر تعداد کل کرسی ها در تعداد آراء (مرحلة) دوم که از طرف هر حزبی به طور جداگانه بدست آمده ضرب شده و عدد حاصله بر تعداد کل آراء مرحلة دوم احزابی که حداقل پنج درصد آراء را بدست آورده اند تقسیم می شود. نخست هر حزبی به ازاء هر عدد کامل این محاسبه یک کرسی دریافت می کند. کرسی های باقی مانده در سیر کاهش کسرهای اعشاری تقسیم می شوند. محاسبه دوم ، دوباره برطبق روش نیومایر است تا تعداد کل کرسی های هر حزب را در سطح فدرال در میان لیست های کشوری (توزیع پایین تر) توزیع کند. تمام کرسی هایی را که در واقع یک حزب به طور مستقیم در حوزه های انتخابیه کسب می کند از تعداد کرسی های مربوط به لیست کشوری آن کسر می شود. ممکن است به حزبی کرسی های موسوم به « کرسی های معلق » تعلق بگیرد و آن زمانی است که آن حزب در مرحلة اول رأی گیری در حوزه های انتخابیه کرسی های بیشتر از میزان کرسی هایی که طبق محاسبة رأی گیری مرحله دوم مستحق آن است کسب کند. تمام آلمانی هایی که تا روز رأی گیری حداقل 18 سال تمام داشته باشند، حداقل سه ماه قبل از انتخابات در ناحیة انتخاباتی سکونت داشته باشند و با تصمیم مقام قضائی از شرکت در انتخابات محروم نشده باشند شایستگی رأی دادن در انتخابات بوندستاگ آلمان را دارا می باشند. به دنبال یک اصلاحیه بر قانون انتخابات فدرال در سال 1985 حق رأی به اتباع آلمانی ساکن در خارج گسترش پیدا کرد. آلمانی های ساکن در هر یک از دولت های عضو شورای اروپا در حال حاضر بدون توجه به اینکه چه مدتی در خارج زندگی کرده اند واجد شرایط رأی دادن در انتخابات های برگزار شده در جمهوری فدرال آلمان می باشند. آلمان هایی که در کشورهای دیگر زندگی میکنند میتوانند در طول اولین ده سال بعد از ترک جمهوری فدرال رأی دهند مشروط به اینکه حداقل سه ماه قبل از ترک کشور به طور متوالی در سرزمین فدرال ساکن بوده باشند. در مورد شرایط نامزدی برای پارلمان باید گفت که همه افرادی که حداقل یک سال شهروند آلمان شده باشند، حداقل 18 سال سن داشته باشند و براساس شرایط خاص قانونی محروم نشده باشند واجد شرایط کاندیدا شدن هستند. از سال 1949 حداقل سن برای کاندیداتوری پارلمان هفت بار کاهش یافته است. قبل از انتخابات فدرال 1969 هر کس که 25 سال سن به بالا داشت واجد شرایط بود اما بعد از انتخابات 1972 این میزان به 21 سال کاهش پیدا کرد. بعد از انتخابات 1976 حداقل سن مطابق قانون 31 جولای 1974 که بر مبنای قانون 38 بند 2 قانون اساسی تصویب شد 18 سال تعیین گردید. کاندیداها ممکن است به وسیله احزاب سیاسی نامزد شوند یا افراد، خود نامزد شوند. افرادی که عضو حزب نیستند تنها میتوانند برای انتخابات در یک حوزة انتخابیه نامزد شوند، بعبارت دیگر آنها نمیتوانند در لیست های کشوری قرار گیرند. تنها احزاب از این حق برخوردارند. در عمل تنها احزاب کاندیداها را در انتخابات فدرال و ایالت نامزد می کنند. نامزدهای «غیرحزبی» حوزة انتخابیه باید حداقل از حمایت 200 فرد واجد شرایط رأی دادن در آن حوزة انتخابیة برخوردار شوند. این شرط در مورد احزابی که در پارلمان نماینده ندارند نیز اعمال میشود. برای قرار گرفتن در لیست های کشوری، این احزاب باید امضای حداکثر 2000 نفر را که در آن ایالت فدرال واجد شرایط رأی دادن هستند جمع بکنند. حوزة انتخابیه حزب و لیست کاندیداها با رأی مشخص اعضا (حزب) یا نمایندگان منتخب آنها انتخاب میشوند. در آلمان افراد می توانند به صورت پستی هم رأی دهند. زمان برگزاری انتخابات بوندستاگ از طرف رئیس جمهور فدرال تعیین می شود. این روز باید یکشنبه یا تعطیل رسمی باشد. ماده 39 ، بند (1) جمله سوم قانون اساسی اظهار میدارد که انتخابات جدید باید در اول چهل و پنجمین ماه، نهایتاً چهل و هفتمین ماه بعد از شروع دورة قانونگذاری، برگزار شود؛ و شروع دورة قانونگذاری بعد از نخستین جلسه پارلمان شروع می شود، و بند (2) از ماده 39 تصریح میکند که بوندستاگ باید نهایتاً در روز 30 ام بعد از انتخابات تشکیل جلسه دهد. دورة چهار ساله قانونگذاری زمانی پایان می پذیرد که پارلمان جدید تشکیل جلسه دهد. هیچ کس نمی تواند از عملکرد دفتر عضو بوندستاگ جلوگیری به عمل آورد و هیچ کس را نمی توان از استخدام در این حوزه منع یا اخراج کرد (ماده 48 ، بند (2) ، قانون اساسی). دادگاه قانون اساسی فدرال در رسیدگی به وضعیت مالی احزاب در 9 اپریل 1992 اعلام کرده است که بخش های زیادی از مقررات قبلی حاکم بر وضعیت مالی احزاب ، خلاف قانون اساسی هستند و تا زمانی که قانون جدیدی وضع نشود نقص های (deficits) قانون فعلی باید به طور جزئی مورد پذیرش قرار گیرد. اعضای احزاب مختلف در بوندستاگ جناح های پارلمانی تشکیل میدهند تا بتوانند بر نامه هایشان را به طور مؤثری اجرا کنند. جناح های پارلمانی سازمان های فرعی خود احزاب نیستند بلکه تشکیل دهندة بخشی از پارلمان بعنوان بدنة قانون اساسی هستند . آئین نامه بوندستاگ تنها در شرایط معینی اجازه شکل گیری جناح های پارلمانی می دهد: آنها باید حداقل 5 درصد اعضای بوندستاگ را تشکیل دهند اعضایی که متعلق به یک حزب واحد یا احزاب مؤتلف هستند بدین معنا که آنها اهداف سیاسی واحدی را تعقیب کرده و در هیچ یک از ایالت های فدرال در رقابت با یکدیگر قرار نگیرند. حداقل توان و قدرت جناح پارلمانی در اینجا برابر با مانعی است که احزاب به منظور نمایندگی در پارلمان ایجاد می کنند. هر عضوی از پارلمان که حزب خود را ترک کند جناح پارلمانی اش را نیز ترک می کند. در عمل ممکن است یک عضو بین وجدان خود و وفاداری اش به جناح پارلمانی بر سر دو راهی بماند. اعضای پارلمان نماینده مردم اند و بنابر این باید منافع جامعه و نه منافع حزبی خود را در نظر داشته باشند. عضوی که با زیرپاگذاشتن اصول حزب خود باعث تضعیف آن شود ممکن است از حزب اخراج گردد اما در چنین حالتی کرسی خود را در پارلمان از دست نمی دهد. انتخابات سراسری و مستقیم با رأی مخفی برای اولین بار در تاریخ آلمان، در قانون انتخاباتی کنفدراسیون آلمان شمالی مصوب 17 اپریل 1876 قانون انتخاباتی رایشتاگ مصوب 31 می 1869 و قانون انتخابات رایش آلمان مصوب 16 اپریل 1871 پیش بینی گردید. قانون انتخابات کاملاً دموکراتیک در زمان جمهوری وایمار وضع شد. با اعلام برگزاری انتخابات برای مجمع قانون اساسی در 12 نوامبر 1918 زمینه برای انتخابات مستقیم و سراسری فراهم شد. قانون انتخابات 27 اپریل 1920 این اصول را که بعدها در قانون انتخابات 6 مارچ 1924 رایش ثبت شد تدوین کرد. در قرن بیستم احزاب خورد و ماندگار، تأثیر بنیادینی در بحث های بعد از 1945 برای وضع قانون انتخابات جدید داشتند. همانطور که نظریات و دیدگاه ها در زمان بحث های مقدماتی مربوط به قانون اساسی به طور گسترده ای متفاوت از هم بود به منظور اینکه مشکل دیگری برای اصلاح یا تجدید نظر آن ایجاد نشود اعلام شد که خود قانون اساسی یک سیستم انتخاباتی ویژه (و غیر قابل اصلاح) محسوب نمی شود. برای آنکه آزادی و دموکراسی تقویت شده و به آنها احترام گذاشته شود لازم است که قبل از هرچیز آنها را براساس یک نظام انتخاباتی خوب پایه گذاری کرد. این بیانیه در پیش نویس گزارشی که در 1955 از طرف کمیسیون اصلاح انتخابات (کمیسیونی که از طرف وزارت کشور فدرال منصوب شد) ارائه گردید گنجانده شد. قانون انتخابات فدرال 1956 ، همراه با اصلاحیه هایی که بعداً به آن وارد شد، به طرزی شایسته از دولت آزاد مبتنی بر حاکمیت قانون و دموکراسی پارلمانی جمهوری فدرال آلمان محافظت کرده است. شرایط مندرج در قانون انتخابات غیر قابل بحث است، آنها مورد پذیرش مردم قرار گرفته و از طرف دادگاه قانون اساسی فدرال هم تأیید شده اند.

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:24 ب.ظ

خیلی مفید بود
برای شما استاد فرهیخته آرزوی موفقیت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد