avijah ......... آویژه

آویژه یعنی: خاص و خالص - پاک و پاکیزه

avijah ......... آویژه

آویژه یعنی: خاص و خالص - پاک و پاکیزه

میلاد آفتاب

فرشته وار در کوچه های مدینه به پرواز درآمدی و فرشتگان را به طواف خود فرا خواندی و آنها جام به دست، هفت آسمان تو را بدرقه کردند تا به کوچه باغ حیات بشری رسیدی و آنها را با قدومت طراوت بخشیدی. آمدی توفنده تر از دریا، شب شکن تر از خورشید و دل انگیزتر از شادی، دریا به احترامت خاموش ماند، خورشید رخ در نقاب خاموشی کشید و شادی خجل از طراوت تو آرام به قلب ها تراوش کرد. سلام بر تو ای یازدهمین ثمر درخت آفرینش!



سالروز میلاد آفتاب عالم آرای عرفان و باغبان

 گلستان مهدی صاحب الزمان،

حضرت امام حسن عسکری

خجسته باد.

تصاویر ویژه میلاد امام حسن عسکری

شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری )

شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری )

شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری )

شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری )

شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری )

 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 
 شمیم بهار ( ویژه میلاد امام عسکری ) 

دورنمایى از عصر امام عسکرى(ع)

دورنمایى از عصر امام عسکرى(ع)

امام حسن عسکری

یکى از راههاى پى بردن به شخصیت واقعى انسانها، آگاهى از زمان آنهاست.

با توجه بدین حقیقت، برآنیم تا نگاهى گذرا به عصر امام عسکرى(ع) بیفکنیم تا بخشى از عظمت ‏شخصیت تابناک آن امام معصوم را دریابیم.

 

دوران کودکى

امام عسکرى(ع) در دوران کودکى شاهد اهانتهاى متوکل عباسى به اهل ‏بیت عصمت (علیهم السلام)، به ویژه پدر بزرگوارش امام هادى(ع)، بود. او مى‏دید دشمن، زیارت جدش امام حسین(ع) را ممنوع و حتى مزار مقدسش را با خاک یکسان ‏کرده است.

متوکل به خاطر احساس ترس از گرایش مردم به اهل بیت (علیهم السلام) فرمان داد امام هادى(ع) و خاندانش را دستگیر و از مدینه به سامرا منتقل‏ کنند.

امام عسکرى(ع) یورشهاى ناجوانمردانه و دور از ادب ماموران حکومت ‏به ‏خانه پدرش را مشاهده کرد و سرانجام در شهادت مظلومانه پدر ارجمندش به سوگ‏ نشست.

 

فرمانروایان آن روزگار

بنى ‏عباس، که پس از بنى‏امیه با زور و تزویر به‏ حکومت دست‏یافتند، براى مردم چیزى جز وحشت، اختناق و ستم به ارمغان ‏نیاوردند. آنها جنگیدند، غارت کردند و مردم را در بیچارگى، فقر و اندوه فروبردند. امویان کافرانه و آشکارا به اسلام ضربه مى‏زدند، ولى عباسیان منافقانه ‏و پنهانى. فرزندان عباس در پى آن بودند که با رنگ دین به نظام سیاسى خویش‏ تقدس بخشند، اما تفکر اهل بیت‏ سدى استوار در برابر هواهاى نفسانى‏شان پدیدآورده بود.

آنها در ظاهر خویش را جانشینان رسول خدا(ص) معرفى مى‏کردند، با عوام‏فریبى به نام دین از مردم بهره مى‏کشیدند و اهداف خود را پیش مى‏بردند. ستمگران بنى‏عباس، در سایه زور و تزویر، از کیسه بیت‏المال کاخهاى باشکوه ‏مى‏ساختند، ماموران و چاپلوسان را ثروتمند مى‏ساختند و بى‏خبر از وضعیت دشوار زندگى مردم به خوشگذرانى مى‏پرداختند. فاصله طبقات فقیر و غنى هر روز بیشتر مى‏شد. و سرنیزه‏هاى حکومت ‏براى خاموش ‏ساختن فریاد اعتراض مردم تیزتر.

 

خلفاى دوران امام

خلفایى که همزمان با امامت‏ حضرت عسکرى(ع) قدرت را در دست‏ داشتند، عبارتند از: 1- متوکل بیش از چهارده سال; (232- 247)

2- منتصر (فرزند متوکل) 9 ماه;(247- 248)

3- مستعین (فرزند متوکل) سه سال و اندى; (248- 252)

4- معتز (فرزند متوکل) حدود چهار سال; (252- 255)

5- مهتدى 11 ماه; (255- 256)

6- معتمد (فرزند متوکل)23 سال; (256- 279)

در زمان این جنایتکاران مظلومیت‏ شیعه فزونى یافت و بسیارى از شیعیان به طرز فجیعى به شهادت رسیدند. شدت ستم‏چنان بود که خودکامگان گاه پیکرهاى پاک شهیدان را نیز آماج بى‏حرمتیهاى خودقرار مى‏دادند. در این زمان کانون تفکرات ناب شیعى حضرت امام حسن عسکرى(ع)نیز پیوسته مورد آزار و اهانت قرار مى‏گرفت. هر چند آن بزرگوار نیز چون پدرگرانقدرش به رعایت احتیاط و تقیه پاى مى‏فشرد; ولى شمار جاسوسان به اندازه‏اى‏بود که گاه مراعات همه جوانب احتیاط نیز سودمند واقع نمى‏شد. سبب اصلى این‏فشارها و سختگیریها علاقه شدید مردم به اهل بیت (علیهم السلام) و نیز روایتهاى‏ متواتر در باره قائم بودن فرزند امام عسکرى(ع) بود.

 

شورشها

در روزگار امام افراد و گروههایى، که برخى از آنها مورد تایید حضرت ‏نیز بودند، آشکارا علیه حکومت فاسد شوریدند. مسعودى، مورخ مشهور، در تاریخ خویش به قیامهاى آن عصر چنین اشاره مى‏کند:

1- قیام کوفه به رهبرى یحیى بن‏ عمر طالبى (از نوادگان جعفر طیار) که در سال‏248 روى داد و سرانجام با شهادت یحیى فروکش کرد

2- انقلاب حسن بن‏ زید علوى (از نوادگان امام على) در طبرستان; (گرگان و مازندران) حسن بن‏زید، پس از نبردى شدید، حکومت منطقه را به دست گرفت و در سال 270 وفات یافت

3- قیام رى ‏به رهبرى محمد بن ‏جعفر که در سال 250 تحقق یافت. محمد سرانجام دستگیر شد

4- قیام قزوین که در سال 250 به رهبرى حسن بن‏ اسماعیل کرکى به وقوع پیوست

5- قیام سال 251 کوفه به رهبرى ابن ‏حمزه

6- قیام بصره به رهبرى صاحب زنج که درسال 255 شروع شد و 15 سال ادامه یافت;

7- قیام یعقوب لیث صفار در سیستان که ‏در 262 آغاز شد.

 

اندیشه‏هاى پلید خلفا در باره امام

شیخ حر عاملى، از دانشوران قرن دوازدهم، مى‏نویسد: سید بن ‏طاوس در کتاب مهج ‏الدعوات گفته است: درعصر امام عسکرى(ع) سه تن از خلفا (مستعین، معتز و مهتدى) اندیشه قتل حضرت را در سر مى‏پروراندند; چون شنیده بودند که امام مهدى(ع) از نسل اوست. آنها چندین بار امام را به زندان افکندند. حضرت برخى از آنها را نفرین کرد و آن ‏ستمگران به زودى هلاک شدند.

شیخ طوسى در کتاب غیبت مى‏نویسد: معتز اراده کرد حضرت را به قتل برساند; ولى سه روز بعد، از خلافت‏برکنار شد. البته حضرت، پیش از برکنارى خلیفه، یارانش را از این امر آگاه کرده بود. على ‏بن ‏محمد بن ‏زیاد صیمرى در کتاب «اوصیاء» چنین مى‏نویسد: مهتدى مى‏خواست ‏حضرت ‏را به شهادت برساند; امام به یارانش فرمود: تا پنج روز دیگر مى‏میرد.

البته چنان شد که حضرت فرموده بود. با پایان یافتن پنج روز مهتدى به قتل رسید.

شیخ حر عاملى مى‏گوید: از عمر بن ‏محمد بن‏ زیاد صیمرى نقل شده است که گفت: به‏منزل عبدالله بن‏ طاهر وارد شدم. در برابرش نامه‏اى از امام عسکرى(ع) یافتم که در آن نوشته بود: «من براى این ‏سرکش از خداوند مرگ خواسته‏ام; تا سه روز دیگر خداوند او را نابود مى‏کند.» روز سوم مستعین از خلافت ‏برکنار شد، در دام بلاها گرفتار آمد و سرانجام به ‏هلاکت رسید.

شیخ همچنین از احمد بن‏ حسین بن ‏عمر چنین نقل مى‏کند: هنگامى که معتز فرمان داد حضرت را به سعید حاجب بسپارند تا به کوفه برده، در قصر ابن‏ هبیره ‏به قتل رساند .... ابوالهیثم بن‏ سبانه براى حضرت نوشت: خداى مرا فدایتان ‏سازد، خبرى به ما رسیده و ما را اندوهگین و مضطرب ساخته است! حضرت در پاسخ‏نوشت: پس از سه روز، براى شما گشایش پدید مى‏آید. روز سوم معتز برکنار شد.

شیخ طوسى در کتاب ارشاد مى‏نویسد: احمد بن‏محمد مى‏گوید: هنگامى که مهتدى عباسى کشتن شیعیان را آغاز کرد، به ‏امام عسکرى(ع) نوشتم: خداى را سپاس که وى را از آزارها منصرف ساخته است، زیرا به من خبر رسیده که شما را تهدید مى‏کند و مى‏گوید: «به خدا سوگند، اینها [آل محمد(ص)] را از روى زمین برمى‏اندازم.» حضرت به خط خویش چنین پاسخ‏داد: «این عمرش [از آنکه بتواند به مرادش دست‏یابد] زودتر به پایان مى‏رسد. از امروز تا پنج روز بشمار، روز ششم با خوارى به هلاکت ‏خواهد رسید.» چنان شدکه حضرت نوشته بود.

 

تقیه شدید امام

عملکرد حضرت در عصر خویش نیز فضاى خفقان آن روزگار را نشان‏مى‏دهد. مسعودى از محمد بن‏عبدالعزیز بلخى چنین نقل مى‏کند: روزى صبحگاهان در خیابان ‏غنم نشسته بودم، امام عسکرى(ع) از خانه بیرون آمده، مى‏خواست‏ به «باب‏العامه‏» برود. با خود گفتم: اگر فریاد کشم و بگویم: «اى مردم این حجت‏خدابر شماست، او را بشناسید.» مرا خواهند کشت. وقتى نزدیک من رسید، با انگشت ‏سبابه به من اشاره فرمود و سپس بر دهانش قرار داد; یعنى خاموش باش. من پیش‏ شتافتم و بر پایش بوسه زدم، فرمود:

اگر آشکارا بگویى، کشته مى‏شوى.

همان شب خدمتش رسیدم، فرمود: [دو راه بیشتر نیست] یا کتمان یا مرگ; پس خودرا حفظ کنید.

داود بن ‏اسود یکى از خادمان امام عسکرى (ع) که وظیفه هیزم کشى را بر عهده ‏داشت، مى‏گوید: روزى حضرت تکه چوبى مدور، بلند و کلفت‏ به من داد و فرمود: این ‏را به عثمان بن‏سعید عمرى برسان. در کوچه استر سقایى راه را بر من بست. سقا از من خواست ‏حیوان را کنار بزنم. من با همان تکه چوب بر پشت استر زدم تا کنار برود; ولى ناگهان چوب شکست و نامه‏هاى حضرت، که در میان آن بود، آشکارشد. شتابان آنها را در آستین پنهان کردم و سقا نیز بد گفتن به من و حضرت را آغاز کرد. وقتى خدمت ‏حضرت رسیدم، فرمود: چرا با چوب به استر زدى.

آنگاه سفارش کرد: اگر کسى به ما اهانت کرد اعتنا نکن ... ما در دیار بدى ‏مى‏باشیم، تو تنها به کار خویش بپرداز و بدان که گزارش کردارت به ما مى‏رسد.

 

امام و زندانهاى خلفا

امام عسکرى (ع) بخشى از دوران امامتش را در زندانهاى ‏طاغوتیان عباسى به سر برد. مدتى نیز، که در ظاهر خارج از زندان بود، تحت‏مراقبت‏شدید قرار داشت. شیخ مفید مى‏نویسد:

امام عسکرى (ع) را به نحریر، یکى از غلامان مخصوص خلیفه و مسوول نگهدارى ازحیوانات درنده و شکارى دربار، سپردند; نحریر بسیار بر او سخت مى‏گرفت و آزارش ‏مى‏داد. همسرش گفت: واى بر تو، از خدا بترس; مگر نمى‏دانى چه شخصیتى به خانه‏ات‏گام نهاده؟

آنگاه گوشه‏اى از فضایل حضرت را بازگو کرد و گفت: من در مورد او و رفتارى که ‏با وى مى‏کنى، بر تو بیمناکم.

نحریر گفت: به خدا سوگند، او را در میان درندگان خواهم افکند و چنین نیز کرد. پس از مدتى، وقتى به جایگاه درندگان مراجعه کرد تا دریابد چه بر سر امام آمده، دید حضرت میان درندگان به نماز ایستاده است.

احمد بن‏ حارث قزوینى مى‏گوید: با پدرم در سُرّ مَن رَاى (سامرا) بودیم. پدرم در اصطبل امام عسکرى(ع) کار مى‏کرد.

مستعین عباسى استرى داشت که از نظر زیبایى و چالاکی بى‏نظیر بود، ولى وحشى‏ مى‏نمود و سوارى نمى‏داد. وقتى تلاش مسوولان براى رام ساختنش بى‏نتیجه ماند، یکى ‏از ندیمان خلیفه گفت: چرا این کار را به حسن(ع) واگذار نمى‏کنى تا بیاید یا سوار استر شود و رامش سازد یا استر او را هلاک کند و تو آسوده ‏خاطر شوى. خلیفه‏ در پى حضرت فرستاد. پدرم نیز همراه حضرت رفت. پدرم گفت: وقتى وارد شدیم، امام نگاهى به استر، که در حیاط ایستاده بود، افکند، پیش رفت و بر کفلش دست ‏نهاد. در این لحظه عرق از پیکر استر سرازیر شد. سپس حضرت نزد مستعین رفت. مستعین او را پیش خویش نشاند و گفت: ابومحمد، این‏ استر را مهار کن!

حضرت به پدرم فرمود: غلام، استر را مهار کن.

مستعین گفت: خودت مهار کن.

حضرت پوستین بر زمین نهاد، برخاست، بر استر دهنه زد و به جاى خویش بازگشت.

مستعین گفت: ابومحمد، استر را زین کن.

حضرت فرمود: غلام، زینش کن.

اما خلیفه گفت: خودت زینش کن. پس امام برخاست; استر را زین کرد و بازگشت.

مستعین گفت: آیا صلاح مى‏دانى که سوارش شوى؟ حضرت فرمود: آرى.

آنگاه سوارش شد، آن را دوانید .... سپس برگشت و پایین آمد. مستعین گفت: ابومحمد، استر را چگونه دیدى؟ فرمود: استرى به این خوبى و چالاکى ندیده بودم; جز براى خلیفه شایسته نیست. مستعین ‏گفت: خلیفه آن را به شما واگذار کرد. حضرت به پدرم فرمود: غلام، استر را بگیر. پدرم گرفت و برد.

على بن ‏عبدالغفار مى‏گوید: وقتى صالح بن ‏وصیف امام عسکرى (ع) را زندان کرده بود، گروهى از عباسیان و منحرفان نزد صالح آمده، شکوه کردند که چرا بر امام سخت ‏نمى‏گیرى؟ او گفت: چه مى‏توانم انجام دهم؟ دو نفر از بدترین کسانى که به آنها دسترسى داشتم، بر او گماشتم; اما اینان اهل نماز و روزه شدند. وقتى علت را پرسیدم، گفتند: چه مى‏گویى در باره مردى که روزها روزه مى‏گیرد و شبها نماز مى‏خواند و وقتى که به وى مى‏نگریم، بدن ما مى‏لرزد چنانکه گویا از خود بى‏خود مى‏شویم. وقتى عباسیان و منحرفان این سخنان را شنیدند، نومید از سراى وصیف ‏بیرون رفتند.

محمد بن ‏اسماعیل علوى مى‏گوید: امام عسکرى(ع) را نزد یکى از سرسخت‏ترین دشمنان ‏آل ابوطالب زندانى ساختند و سفارش کردند که چنین و چنان آزارش ده. هنوز بیش از یک روز از در بند بودن امام نگذشته بود که زندانبان پیرو امام ‏شد. او چنان نزد امام خاضع بود که برایش به خاک مى‏افتاد و جز براى بزرگداشت‏به چهره حضرت نمى‏گریست. وقتى حضرت از زندان آزاد شد، این مرد بصیرتش از همه‏مردم به امام بیشتر بود ...

 

شهادت امام

معتمد، که امام عسکرى(ع) را در برابر دستگاه ستم ‏پیشه عباسیان سدى ‏نفوذناپذیر مى‏دید، بر آن شد آخرین ضربه را بر حضرت وارد آورد و راه را براى‏ تحقق آرمانهاى پلیدش هموار کند. او امام را با زهر مسموم ساخت و چنان ‏نمایاند که حضرت به مرگ طبیعى از دنیا رفته است; ولى این توطئه نیز ناکام‏ ماند و چهره واقعى وى بر همگان آشکار شد.

احمد بن ‏عبید الله بن‏خاقان مى‏گوید: ...چون خبر وفات آن حضرت در شهر سامره پخش شد، رستاخیزى در شهر پدید آمد و ازهمه مردم صداى ناله و شیون برخاست. خلیفه در پى فرزند نیکبخت آن حضرت برآمد و گروهى از ماموران را به خانه‏امام گسیل داشت تا وى را بیابند. خلیفه حتى زنان قابله را فرستاد تا ازباردارى احتمالى کنیزان حضرت آگاه شوند ...

آرى، دشمنان نمى‏دانستند که پروردگار نور خود را کامل کرده است و گوهر تابناک ‏الهى حضرت حجه بن‏الحسن المهدى(ع) پنج‏سال پیش بدین جهان گام نهاده، اینک پس‏از شهادت پدر گرامى‏اش بر جایگاه والاى امامت تکیه زده است.

در پایان بجاست مانند حضرت امام حسن عسکرى(ع)، که هنگام خروج از زندان معتمد آیه «یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون‏»را نگاشت، ما نیز آیه شریفه را به خاطر آوریم و براى سلامتى و ظهور کامل‏ کننده ‏نهایى نور هدایت ‏حضرت مهدى(ع) دعا کنیم. 

ذکر قنوت امام حسن عسکری علیه السلام

ذکر قنوت امام حسن عسکری علیه السلام

امام حسن عسکری

امام حسن عسکری که سلام و درود خدا بر او باد در قنوت نماز خویش چنین دعا می‌کردند که:

 

اَلحَمدُ للهِ شُکراً لِنَعمائِهِ،

وَ استِدعَاءً لِمَزیدِه،ِ

وَ استِخلاصاً لَهُ و بِهِ دُونَ غَیرِهِ،

وَ عِیاذاً بِهِ مِن کُفرانِهِ وَ الاِلحادَ فِی عَظَمَتِهِ وَ کِبرِیائِهِ،

حَمْدَ مَن یَعلَمُ اَنَّ مَا بِهِ مِن نَعْمائِهِ فَمِن عِندِ رَبِّهِ،

وَ مَا مَسَّهُ مِن عُقُوبَتِهِ فَبِسُوءِ جِنایَةِ یَدِهِ... .(1)

ستایش مخصوص خداست، به خاطر شکر نعمتهایش،

و درخواست نعمت بیشتر،

و خالص ساختن شکر برای او و به یاری او نه غیرش،

و پناه بردن بر او از کفران و ناسپاسی او و انکار در عظمت و بزرگواریش، 

ستایش کسی که می‌داند هر نعمتی که دارد از جانب خداست،

و هر عقوبت و کیفری که به او رسد از بدیهای خودش است.

 

همچنین این دعا را می‌خواندند که:

 

یَا مَن غَشِیَ نُورُهُ الظُلُماتَ،

یَا مَن اَضاءَتْ بِقُدسِهِ العُجاجُ المُتواعِرات،

یَا مَن خَشعَ لَهُ اَهلُ الارضِ وَ السَمواتِ،

یَا مَن بَخَعَ لَهُ بِالطاعَةِ کُلُ مُتَجَبِر عَات،

فَاغْفِر لِلذِینَ تَابُوا وَ اتَبَعُوا سَبِیلَکَ.(2)

ای آنکه نورش تاریکی‌ها را ‌پوشانده،

ای آنکه به پاکی و قداست او راه‌های سخت روشن گردده،

ای آنکه زمینیان و آسمانیان برای او خشوع و خضوع می‌کنند،

ای آنکه نزدش هر جبارِ متکبری، سر طاعت فرود می‌آورد،

کسانی را که توبه کنند و راه تو را تبعیت کنند، بیامرز.


1- مهج الدعوات، ‌63

2- مهج الدعوات، 62

حرز امام حسن عسکری علیه السلام

حرز امام حسن عسکری علیه السلام

امام حسن عسکری

بسم الله الرحمن الرحیم

یَا عُدَّتی عِندَ شِدَّتی

وَ یَا غَوثِی عِندَ کُربَتی

یَا مُونِسی عِندَ وَحدَتی

اِحرِسْنی بِعَینِکَ التی لاتَنام

وَ اکْنِفنِی بِرُکنِکَ الذی لایُرام

 

به نام خداوند بخشنده مهربان

ای تکیه‌گاه  و نیروی من در گرفتاری‌‌ام،

ای پناه من هنگام غم و غصه‌ام،

ای مونس من در هنگام تنهایی‌ام،

مرا با چشمت که خواب نمی‌رود نگه دار،

و با رکن و قدرت خوش که سستی نمی‌پذیرد، پناه ده


 حرز در لغت بمعنی پناه بوده و در اصطلاح به دعایی که جهت حفظ و ایمنی باشد گفته می‌شود

امام عسکرى و زمامداران معاصر

امام عسکرى و زمامداران معاصر

امام حسن عسکری

• درآمد

پس از حضرت موسى بن‏جعفر(ع) سالهاى بسیار در سیاهچالهاى هارون به سربرد، چنان مى‏نماید که امام دیگرى جز امام حسن عسکرى(ع) به این سرنوشت دچارنشد. امام عسکرى(ع) از سال 254 تا 260 سخت‏ترین روزهاى زندگى‏اش را زیر نظر سه‏خلیفه غاصب (معتز و مهتدى و معتمد) گذراند.

آنان هرگز به زندان بسنده نکردند; بلکه بارها اندیشه پلید از میان بردن‏حضرت در سر پروراندند و در پرتو قدرت الهى که با خلع از خلافت، قتل و یا دیگرمشکلات روبرو شدند.

 

• امام عسکرى و معتز عباسى

معتز عباسى، پس از تصدى خلافت، روش اسلافش را پیش‏گرفت، امام عسکرى را شدیدا زیر نظر قرار داد، چند بار روانه زندان ساخت و اورا به دست جنایتکارى به نام صالح بن ‏وصیف سپرد.

صالح بن‏وصیف، که از دشمنان اهل بیت‏بود، فرصت را غنیمت ‏شمرد، افرادى پست‏تر از خود را در زندان بر امام گماشت تا در طول شبانه‏روز حضرت را آزار دهند.

على بن‏عبدالغفار مى‏گوید: روزى گروهى از عباسیان و دسته‏اى از منحرفان [و دشمنان اهل بیت] بر صالح بن ‏وصیف وارد شدند. صالح به آنان گفت: نمى‏دانم دیگر چه کنم؟ دو تن از شرورترین افرادى که سراغ داشتم، بر او گماشتم; اما چنان در آنها تاثیر نهاد که در مدتى کوتاه اهل عبادت شدند. از آنان پرسیدم: درباره‏اش چه مى‏گویید؟

پاسخ دادند: چه بگوییم در باره کسى که روزها روزه مى‏دارد و شبها تا بامداد نماز مى‏گزارد; نه سخن مى‏گوید و نه به کارى جز عبادت مى‏پردازد. هرگاه به اونگاه مى‏کردیم، لرزه بر انداممان مى‏افتاد و توان تدبیر خویش از کف مى‏دادیم.

هنگامى که عباسیان این سخن را از صالح بن ‏وصیف شنیدند، در نهایت‏خوارى از نزدش بیرون رفتند. (1)

از این گفتگو چنان برمى‏آید که بداندیشان و دشمنان ‏امام(ع) نزد صالح بن ‏وصیف شتافته بودند تا از او بخواهند عرصه را بر امام ‏تنگتر کند، اما سیماى ملکوتى حضرت چنان جذاب بود، که حتى پست‏ترین افراد را دگرگون مى‏ساخت و به عبادت وا مى‏داشت.

امام حسن عسکری

به گفته برخى از مورخان، معتز امام را به دست على بن ‏اوتامش، که از دشمنان ‏سرسخت اهل بیت ‏بود، سپرد.

على به شدت تحت تاثیر واقع و از دوستان صمیمى اهل بیت ‏شد.

شیخ مفید از محمد بن‏اسماعیل علوى چنین نقل مى‏کند: امام نزد على بن ‏اوتامش‏ زندانى گردید و به او، که از دشمنان خشن آل ابى‏طالب بود، دستور داده شد تا بر امام سخت‏ بگیرد. مدتى نگذشت که فرزند اوتامش در برابر امام چهره بر زمین ‏سایید; هیبت و عظمت امام چنان بود که نمى‏توانست‏به حضرت بنگرد. چون امام اززندان بیرون آمد، على بن ‏اوتامش سرآمد روشن ‏بینان و نیک ‏گفتارانى شده که حضرت ‏را به بزرگى یاد مى‏کردند. (2)

فشارهاى سخت و گوناگون بر امام، معتز عباسى را قانع نساخت. او سرانجام به سعید حاجب دستور داد امام را به طرف کوفه برده، در راه به قتل برساند. (3) حضرت به درگاه پروردگار شکایت‏برد و معتز را نفرین‏کرد. سه روز بعد، در اثر دعاى امام عسکرى، معتز به بدترین وضع کشته شد. (4)

اربلى از کتاب الدلایل چنین نقل مى‏کند: محمد بن‏ عبد الله مى‏گوید: زمانى که [معتز] به سعید حاجب دستور داد تا امام عسکرى(ع) را به طرف کوفه ببرد، ابوالهیثم به امام نوشت: فدایت‏شوم در باره شما خبرى به ما رسیده، که ما را سخت نگران کرده است. حضرت در پاسخ نوشت: پس از سه روز گشایش فرا مى‏رسد. معتز در روز سوم کشته شد. (5)

 

• امام عسکرى(ع) و مهتدى عباسى

هنوز امام عسکرى از ستم معتز کاملا رهایى نیافته بود، که به ستم مهتدى عباسى گرفتار شد. هر چنداین فرد به زهد شهره بود! (6)

ولى خلافت چنان دگرگونش ساخت که یکباره کمر به ‏نابودى علویان، بویژه امام عسکرى، بست. ابوهاشم مى‏گوید: با امام عسکرى در زندان مهتدى بودیم که فرمود: اى ابوهاشم، این سرکش اراده کرده بود امشب با سرنوشت اولیاى خدا بازى کند، ولى خداوند عمرش را قطع و کوتاه کرد...

بامداد ترکها بر مهتدى شوریدند و او را به قتل رساندند. (7) از پاسخ نامه ‏امام(ع) به احمد بن ‏محمد چنان برمى‏آید که مهتدى همواره در فکر کشتن امام بوده‏ است.

حضرت مى‏نویسد:

«ذلک اقصر لعمره عد من یومک هذا خمسه ایام و یقتل فى الیوم السادس بعد هوان‏ و استخفاف یمر به فکان کما قال.» (8) عمر او کوتاه‏تر از آن است که فکر مى‏کند. از امروز تا پنج روز به شمار. در روز ششم با خوارى کشته خواهد شد.

پس آنچه امام فرموده بود، واقع شد.

 

• امام(ع) و معتمد عباسى

احمد بن ‏جعفر بن‏ متوکل، مشهور به معتمد عباسى در سال‏ دویست و پنجاه و شش هجرى (9) بر مسند خلافت نشست. او، بدون در نظر گرفتن سوابق ‏امام و بدون عبرت گرفتن از سرنوشت‏ شوم معتز و مهتدى، امام را بیش از گذشته، تحت فشار قرار داد. این بار پیشواى یازدهم به دست یحیى بن ‏قتیبه سپرده شد.

یحیى چنان عرصه را بر امام تنگ ساخت که همسرش اعتراض کرد. او در برابر اعتراض همسرش سوگند یاد مى‏کرد که حضرت را میان درندگان رها مى‏کند. ابن ‏شهر آشوب مى‏نویسد: امام عسکرى را به یحیى بن‏ قتیبه سپردند. او بر حضرت بسیار سخت گرفت. همسرش به وى گفت: از خدا بترس و چنین میازارش; مى‏ترسم [جایگاه‏ معنوى‏اش] زیانى بر تو رساند. یحیى پاسخ داد: به خدا سوگند، او را به میان‏ درندگان و شیران خواهم افکند. آنگاه با اجازه خلیفه، امام را میان شیران‏افکند. پس از مدتى، به محل نگهدارى شیران نگریستند و امام را در حال نماز یافتند. فورا دستور داده شد امام را به خانه‏اش بازگردانند. (10)

بر اساس ‏روایتى دیگر یحیى پس از سه روز همراه مربى و سرپرست ‏شیران به محل نگهدارى ‏آنها رفت و بر خلافت انتظار، امام را در میان شیرانى که پیرامونش حلقه زده‌‏بودند، در حال نماز یافت.

مربى به قفس درندگان گام نهاد و بى‏درنگ طعمه شیران شد.

یحیى همراه بستگانش نزد معتمد عباسى شتافت و وى را از این واقعه آگاه ساخت.

معتمد نزد امام رفت و عاجزانه از حضرتش خواست تا برایش دعا کند! (11) البته ‏نرمش معتمد عباسى دیرى نپایید. او چنان شیفته قدرت و مقام بود که همه چیز را به فراموشى سپرد و به چیزى جز شهادت امام (ع) نمى‏اندیشید.

 

• ریشه آزارها

چرا خلفا در پس آزار امام(ع) بودند؟

بررسى دقیق و عمیق این امر فرصتى فزونتر مى‏طلبد، ولى در لابه‏لاى گفتار امام‏ پاسخ اجمالى این پرسش به چشم مى‏خورد. حضرت پس از ولادت فرزندش حجه ‏بن ‏الحسن (عج) فرمود:

ستمگران گمان بردند مرا مى‏کشند تا این نسل را قطع کنند. (12) این جمله کوتاه‏نشان مى‏دهد که دشمن در پى پیشگیرى از ولادت امام دوازدهم حضرت بقیه ‏الله‏الاعظم(ع) بود; ولى سرانجام قدرت خدا آشکار شد و موعود الهى على‏رغم همه ‏محدودیتها به عرصه گیتى گام نهاد.

فَسَلامٌ عَلَیهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یُبعَثِ‏َحَیا.

 


1 - کافى، شیخ کلینى، ج 1، ص 512.

2 - ارشاد، شیخ مفید، ص 342.

3 - مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 431.

4 - البدایه و النهایه، ابن‏کثیر، ج 11، ص‏16.

5 - کشف الغمه، اربلى، ج 2، ص‏206.

6 - الکامل فى التاریخ، ابن‏اثیر، ج‏7، ص‏233.

7 - کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص 134.

8 - کافى، ج 1، ص 510.

9 - تاریخ یعقوبى، ج 2، ص‏507.

10 - مناقب ابن‏شهرآشوب، ج 4، ص 430.

11 - همان.

12 - کمال‏الدین، شیخ صدوق، ج 2، ص‏479.

13 - کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص 134.

امام حسن عسکرى (ع) و تصوّف

امام حسن عسکرى (ع) و تصوّف

امام حسن عسکری

از جمله جریان‏هاى فاسدى که امام عسکرى علیه‏السلام به شدّت از آن بیزارى جسته و مردم را از گرویدن به آن بر حذر مى‏داشت، گروه «صوفیه» است. این فرقه از آغاز پیدایش توسّط «ابوالقاسم کوفى بهشمیّه» توانست تحت پوشش اسلام، عدّه‏اى از مسلمانانِ ساده‏لوح را بفریبد.

محمّد بن عبدالجبّار از امام عسکرى علیه‏السلام نقل کرده که حضرتش فرمود:

از امام صادق علیه‏السلام در مورد «ابوهاشم کوفى» سؤال شد، امام صادق علیه‏السلام فرمود:

«او فردى بسیار فاسد العقیده بود و مسلکى به نام تصوّف اختراع کرد و آن را مرکزى براى اعتقادات پلید خود قرار داد.»(1)

آرى، بدعت، خودنمایى، چلّه نشینى، تعطیل کردن احکام دین، انزوا و... از مظاهر تصوّف است و ائمه علیهم‏السلام با آن مقابله نموده‏اند. و موجب تأسّف آنکه این روش‏هاى غلط گاهى تحت عناوینى همچون: تشیّع، ابراز علاقه به اهل بیت علیهم‏السلام و یا تهذیب نفس انجام مى‏گیرد!

امام حسن عسکرى علیه‏السلام خطاب به صحابى گرانقدرش، ابوهاشم داود بن قاسم جعفرى فرمود:

«زمانى بر مردم فرا مى‏رسد که چهره‏هایشان خندان، ولى دلهایى تاریک دارند. از دیدگاه آنان، سنّت یعنى بدعت و بدعت یعنى سُنّت. مؤمن را به دیده حقارت مى‏نگرند و فاسق را ارج مى‏نهند. فرمانروایان آنان افرادى نادان و ستم پیشه‏اند و دانشمندان ایشان دریوزه دربار ستمگرانند. ثروتمندان آنها حقّ تهیدستان را به یغما مى‏برند و کوچک‏ترها بر بزرگان خود پیشى مى‏گیرند. انسان‏هاى نادان از دیدگاه ایشان فردى آگاه و اشخاص حیله‏گر را مهذّب مى‏دانند. میان فرد با اخلاص و انسان مُردّد تمییز نمى‏دهند. آنان گوسفندان را از گرگ‏ها باز نمى‏شناسند.

از جمله جریان‏هاى فاسدى که امام عسکرى علیه‏السلام به شدّت از آن بیزارى جسته و مردم را از گرویدن به آن بر حذر مى‏داشت، گروه «صوفیه» است. این فرقه از آغاز پیدایش توسّط «ابوالقاسم کوفى بهشمیّه» توانست تحت پوشش اسلام، عدّه‏اى از مسلمانانِ ساده‏لوح را بفریبد.

عالمان و اندیشمندان آنها بدترین آفریده‏هاى الهى در روى زمین‏اند؛ چرا که به فلسفه و تصوّف تمایل نشان مى‏دهند. به خدا سوگند! آنها از عقیده [و فطرت] خود برگشته و از راه حق منحرف شده‏اند. در علاقه و محبّت به مخالفان ما زیاده‏روى مى‏کنند و شیعیان و دوستداران ما را به گمراهى مى‏کشانند. اگر به جاه و مقامى دست یابند، از گرفتن رشوه سیر نمى‏شوند و اگر به ذلّت گرفتار گردند، ریاکارانه خدا را پرستش مى‏کنند. آگاه باشید که آنان راه (سعادت و حقیقت) را بر مؤمنان مى‏بندند و مُبلّغان آئین کافرانند. کسانى که با آنها زندگى مى‏کنند، باید از آنان بر حذر بوده و دین و ایمان خویش را حفظ کنند.»

سپس امام عسکرى علیه‏السلام فرمود:

«اى ابوهاشم! این مطالب را پدرم از پدران بزرگوارش، از جعفر بن محمّد علیهم‏السلام برایم نقل نمود. این سخنان از اسرار ما است، آنها را جز براى اهلش بازگو مکن.»(2)

نفوذ افکار انحرافى و از جمله تصوّف در میان شیعیان، خطرى بوده است که بزرگان از یاران ائمه علیهم‏السلام بدان اهتمام مى‏ورزیده و گزارش آن را به امامان معصوم علیهم‏السلام منتقل مى‏نموده‏اند.

احمد بن محمد بن عیسى ـ از اصحاب امام حسن عسکرى علیه‏السلام ـ در نامه‏اى به حضرت چنین گزارش مى‏دهد:

«گروهى یافت شده‏اند که براى مردم سخنرانى مى‏کنند و احادیثى مى‏خوانند و آنها را به شما و پدران شما نسبت مى‏دهند. در میان آنهاست احادیثى که قلوب ما آنها را نمى‏پذیرد ولى امکان ردّ این روایات وجود ندارد، چرا که آنها را از پدران شما نقل مى‏نمایند. ایشان دو نفرند؛ یکى، على‏بن حَسکة و دیگرى، قاسم یقطینى.»

وى در ادامه مى‏نویسد:

«از عقاید ایشان است که مى‏گویند: مراد از سخن خدا که مى‏فرماید:

«انّ الصّلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر»(3)

مردى است که مردم را از فحشاء بازمى‏دارد نه آنکه مقصود، رکوع و سجود باشد. و مقصود از زکات نیز همان مرد است نه دراهم و اخراج مال.

و بر همین منوال، اوامر و نواهى خداوند را تأویل مى‏کنند. بر ما منّت بگذارید و راه حق و سلامت از انحرافات را بیان نمایید.»

امام عسکرى علیه‏السلام در پاسخ نوشت:

«ابن حَسکه دروغ مى‏گوید و براى شما همین کافى است که ما او را در زمره دوستان خود نمى‏شناسیم. خدا، او را لعنت کند. به خدا قسم! که پروردگار، محمّد -صلى ‏الله‏ علیه‏ و ‏آله ‏و سلم- و پیامبران قبل از او را نفرستاد مگر براى دین خالص و نماز و زکات و روزه و حج و ولایت. و پیامبر گرامى اسلام -صلى ‏الله‏ علیه ‏و ‏آله ‏و سلم- مردم را دعوت نکرد مگر به سوى خداى "وحده لاشریک له" و ما اوصیا از فرزندان پیامبر نیز بنده خدا هستیم و به او شرک نمى‏ورزیم. اگر اطاعتش کنیم، بر ما رحم خواهد کرد و اگر نافرمانى‏اش کنیم، ما را عذاب خواهد نمود. ما بر خدا حجّت نداریم بلکه حجّت از اوست بر ما و بر همه خلقش. من این سخنان را نفى نموده، از این اشخاص بیزارى مى‏جویم؛ شما نیز آنها را رها کنید. خداوند، لعنتشان کند. و آنان را در تنگنا قرار دهید و چنانچه آنها را در مکان خلوت یافتید، سرشان بر سنگ بکوبید.»(4)

 


1. سفینة‏البحار، شیخ عباس قمى، ص 145، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى آستان قدس.

2. همان.

3. عنکبوت / 45.

4. رجال الکشّى، ج 2، ص 802 و 803، مؤسّسه آل البیت علیهم‏السلام .

امام حسن عسکری علیه السلام

اسوه پارسایی

امام حسن عسکری علیه السلام


ابومحمد، حسن بن علی العسکری علیهم السلام در ماه ربیع الاخر سال 231 (و به نقلی 232 ق) در مدینه به دنیا آمد. پدر بزرگوارش امام علی هادی علیه السلام و مادرش بانویی صالح و عارف به نام سوسن (یا حدیثه یا سلیل) بود. آن حضرت 22 یا 23 سال داشت که پس از شهادت پدر بزرگوارش (در سال 254 ق) به امامت رسید و در هشتم ربیع الاول سال 260 ق که حدود 28 یا 29 سال داشت، شربت شهادت نوشید و در خانه خود، در جوار تربت شریف پدر در سامرا به خاک سپرده شد.

در شمایل آن حضرت آورده‌اند که رنگش گندم‌گون، چشمانش درشت و سیاه، رویش زیبا، قامتش معتدل و اندامش متناسب بود و با وجود جوانی، مشایخ قریش و رجال و علمای زمان را تحت تاثیر خود قرار می‌داد. دوست و دشمن به برتری او در علم و حلم و جود و زهد و تقوا و سایر مکارم اخلاق اذعان داشتند. چون او و پدر بزرگوارش امام هادی علیه السلام در محله عسکر (قرارگاه سپاه) در شهر سامرا زندگی می کردند، به «عسکری» لقب یافتند و نیز این دو امام مانند امام جوادعلیه السلام به احترام جد بزرگوارشان حضرت رضا علیه السلام به «ابن الرضا» مشهور بودند.

مدت کوتاه حیات این امام همام به سه دوره تقسیم می گردد: تا چهار سال و چند ماهگی (و به قولی تا 13 سالگی) از عمر شریفش را در مدینه به سر برد، تا 23 سالگی به اتفاق پدر بزرگوارش در سامرا می زیست (254 ق) و تا 29 سالگی یعنی شش سال و اندی پس از شهادت امام دهم علیه السلام در سامرا ولایت بر امور و پیشوایی شیعیان را به عهده داشت. امام هادی علیه السلام پسری به نام ابوجعفر محمد داشت که در زمان حیات حضرت از دنیا رفت. همچنین پسر دیگری به نام جعفر داشت که نزد شیعیان به لقب «کذاب» معروف شد؛ زیرا بعد از آنکه امام عسکری علیه السلام به امامت رسید، وی مدعی امامت گردید و شروع به کارشکنی و توطئه‌گری و فتنه انگیزی بسیار نمود و بعد از رحلت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام هم دعوی امامت کرد و منکر وجود امام غایب (عج) شد. در حوادث رجب سال 255 قمری گفته‌اند که دو تن از سادات حسنی در کوفه خروج کردند و در نتیجه به دستور حکومت عده‌ای گرفتار و زندانی شدند. یکی از این اشخاص ابوهاشم جعفری است که روایت می‌کند شبی امام حسن عسکری علیه السلام و برادرش جعفر را به زندان آوردند و جعفر زاری و بی‌قراری می‌کرد؛ ولی حضرت عسکری علیه السلام او را ساکت می‌نمود.

آن حضرت مدتی از ایام حبس خود را نزد شخصی به نام علی بن اوتامیش گذراند و این مرد با همه شدت بغض و عداوت به آل محمد(که درود خداوند بر او خاندانش باد) پس از یک روز از مشاهده احوال امام، از پیروان و معتقدان ایشان گشت. می گویند عباسیان و منحرفان از آل محمد(که درود خداوند بر او خاندانش باد) بر صالح بن وصیف، متصدی زندانی کردن امام، فشار آوردند که بر حضرت در زندان سخت بگیرد، وی گفت: «دو تن از شرورترین افراد را مامور این کار کرده‌ام، اما با دیدن حسن بن علی تحول یافته و روی به عبادت و نماز آورده‌اند و وقتی علت این تغییر حالت را از ایشان پرسیدم، گفتند از فیض دیدار امام به این سعادت رسیده‌ایم. او تمام روزها را روزه می‌گیرد و هر شب تا بامداد به نماز ایستاده است، با هیچ کس سخن نمی‌گوید و جز عبادت به کاری دیگر نمی‌پردازد، مهابت او بدان حد است که وقتی به ما نگاه می‌کند، به لرزه می افتیم و خود را به کلی می‌بازیم» . در آن زمان خلافت عباسی بر اثر ضعف شدید خلفا و ناشایستگی ایشان سخت در معرض خطر بود و غلامان ترک و دیگر غلامان بر دربار خلافت مسلط بودند و امر و نهی به دست ایشان بود. از سوی دیگر در همان سالها شورش «صاحب الزنج» در بصره و قیام یعقوب ابن لیث صفار در ایران روی‌داد و خلافت سخت در معرض تهدید قرار گرفت. بنابراین وجود شخص بسیار محترم و بزرگواری مانند امام حسن عسکری علیه السلام و فرزند او برای عباسیان بسیار ناگوار بود می‌‌ترسیدند که اگر حادثه‌ای پیش آید و در آن جمعی از عباسیان از میان بروند، هیچ کس شایسته‌تر ازعلویان و در میان ایشان شایسته‌تر از امام و خاندانش برای خلافت نخواهد بود. ابو الادیان می‌گوید: من خادم امام عسکری بودم و نامه‌هایش را به شهرهای دیگر می بردم و جواب می‌آوردم. در بیماری منتهی به رحلت وی هم نزد او رفتم نامه‌هایی را که نوشته بود، به من داد و فرمود به مداین ببرم. من رفتم و بعد از پانزده روز برگشتم، اما دیدم بانگ زاری و شیون ازخانه امام بلند است و جعفر بن علی بر در خانه ایستاده به تعزیت شیعیان پاسخ می‌دهد. با خود گفتم: «اگر این مرد امام شده باشد، کار امامت دگرگون خواهد‌شد.» در این هنگام خادمی آمده و به جعفر گفت: «کار تکفین تمام شد. بیا بر پیکر برادرت نماز بگزار.» جعفر و همه حاضران به داخل خانه رفتند. من هم رفتم و امام را کفن شده دیدم. جعفر پیش رفت تا در نماز امامت کند. وقتی خواست تکبیر بگوید، ناگهان کودکی با چهره‌ای گندم‌گون و مویی کوتاه و مجعد و دندانهایی که بینشان گشادگی بود، پیش آمد و ردای جعفر را کشیده، گفت: «عمو، عقب برو. من برای نماز بر پدرم از تو شایسته ترم» . جعفر درحالی که رنگش از خشم تیره شد، عقب رفت و آن کودک بر جنازه امام نماز گزارد. او حضرت مهدی موعود، امام دوازدهم (که خداوند ظهورش را نزدیک گرداند) بود.

تفسیر قرآنی در دست است که به این امام همام منسوب است و عده ای‌از جمله علمای شیعه این تفسیر را تایید نموده‌اند.

دیگر از آثار امام علیه السلام نامه‌ای است که به اسحاق ابن اسماعیل نیشابوری نوشته‌اند. دیگر مجموعه حکم و مواعظ و کلمات قصار امام است که در کتب تاریخ و حدیث ثبت است. اثر دیگر منسوب به امام «رساله المنقبه» در مسائل حلال و حرام است که ابن شهر آشوب در کتاب «مناقب» از آن سخن گفته است. در همین کتاب قطعه‌ای از احکام دین منسوب به امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام منقول است. به علاوه احادیث و ادعیه بسیار از آن حضرت روایت شده است.

دایره المعارف تشیع (با تصرف و تلخیص(