avijah ......... آویژه

آویژه یعنی: خاص و خالص - پاک و پاکیزه

avijah ......... آویژه

آویژه یعنی: خاص و خالص - پاک و پاکیزه

لیست مقالات پذیرفته شده همایش ملی مدیریت علوی

1- اصل شور و مشورت در مدیریت علوی

 دکتر علی نقی امیری

2- اصلاحات اجتماعی اقتصادی در مدیریت علوی

 محمود شاهسواری

3- اصول اخلاق مدیریتی در عهدنامه مالک اشتر

 مصطفی دلشاد تهرانی

4- اصول مدیریت در سیره امام علی (ع)

سوسن علائی

5- اصول مدیریت در مدیریت علوی

 عبدالرسول دهقانی

6- اصول مدیریت علوی

 سید رحمت الله دانش میر کهن

7- الگوی مدیریت بحران های سیاسی اجتماعی از دیدگاه امام علی (ع)

 محمد جانی پور

 8- بررسی تطبیقی اصول مدیریت و بازشناسی اصول مدیریت علوی

 نبی اله ابراهیمی

 9- بررسی نظام مدیریت مشارکتی از منظر نهج البلاغه، موانع، محدودیت ها و راهکارهای اجرایی آن   

 فخر السادات نصیری - نفیسه حجازی - سهیلا قلی زاده

 10- بررسی نظری اخلاقیات در سازمان از منظر فرهنگ مدیریت علوی

 سید محمود حسینی امیری - احمد مهجوری

11- بررسی نقش مدیریت علوی در رهبری امام خمینی (ره)

آمنه سادات کاشی - فاطمه ابراهیمی - سلمان شریفی

12- بررسی نقش و جایگاه مشورت در تصمیم گیری از نگاه مدیریت علوی

 عاطفه یاوری

13- بهره وری و اصلاح الگوی مصرف در مدیریت علوی

 حسین بادی - علی خوزین

14- پیروی از سیره علوی الهام بخش اصلاح طلبی در دین داری و ایجاد اعتماد سیاسی در مردم

 غلامرضا زمانی

 15- تدبیر خویشان در مدیریت علوی

مرجان باوفا

16- تشویق و تنبیه در مدیریت علوی

 مهدی مردانی

17- تکلیف متقابل مردم و دولت در مدیریت علوی

 محمد صادق غلام جمشیدی

 18-جایگاه زن در مدیریت علوی

 گلناز سعیدی

19- حقوق متقابل حاکم و مردم در مدیریت علوی

 دکتر جعفر رحمانی - علی باقی نصرآبادی

20- درآمدی بر روش شناسی تحقیق در مدیریت علوی

 محمد حسن جعفری

21-رعایت اصول انسانی و حقوق جنگ در سیره امام علی (ع)

 دکتر اصغر قائدان

22-رویکرد اخلاقی در مدیریت اداری از سیره علوی

 رمضانعلی دهبندی

23-ساختار دولت در مدیریت علوی

 دکتر علی نجات بخش

24-سبک رهبری در مدیریت علوی

 علی آقا پیروز

25-سبک رهبری در مدیریت علوی

 محمد حسین گرگانی

26-سیاست داخلی در مدیریت علوی

 محمد باقر یوسف نیا پاشا

27-سیاست های اجتماعی در مدیریت علوی

 دکتر سعیده غروی

28-شاخص های دولت کرامت محور از منظر امام علی (ع)

 محمد جواد مروتی - مرضیه مروتی

29-شاخصه های گزینش مدیران در مدیریت علوی و نقش آن در ثبات نظام های سیاسی

 مهدی تقوی رفسنجانی

30-عوامل موثر در برنامه ریزی از دیدگاه امام علی (ع)

 سید تقی موسوی

31-فرهنگ مشورت در مدیریت علوی

 دکتر سید محمد رضا حسینی

32-کارآفرینی در اقتصاد ارزش مدار

 دکتر حسین خنیفر

33-کنترل فتنه در مدیریت علوی

 محمد مهدی رادمند

34-مبانی عدالت علوی در عرصه مدیریت

 محمد اسماعیل زاده

35-مدیریت بحران در سیره و سخنان امام علی(ع)

سید منذر حکیم

36-مدیریت علوی بر عدالت سازمانی

 دکتر علی کرباسی - محمد مهدی ابوطالبی - زهرا هادیان

37-مدیریت فتنه از منظر امام علی (ع)

دکتر علیرضا دل افکار

38-معیارها و ملاک های شایستگی مدیران از دیدگاه امام علی (ع)

فخر السادات نصیری

39-منشور تربیتی اخلاق اداری در مدیریت علوی

محمودرضا توکلی محمدی

40- نقش زن در نظام مدیریت علوی

اعظم مدیح

41-نگاهی بر روند بهره وری در حکومت علوی

نقی اکبری - سیاوش پورطهماسبی - بهرام فاتح

 42- هویت و فرهنگ اسلامی و فرهنگ مدیریت

دکتر محمد مهدی الله وردیها

مقالات پذیرفته شده در همایش ملی بهلول شگفتی روزگار

لیست نهایی مقالات پذیرفته شده در همایش ملی بهلول شگفتی روزگار

ردیف    عنوان مقاله    نویسنده      

1    منابع مطالعاتی قیام گوهرشاد و شخصیت های محوری آن    غلامرضا آذری خاکستری      

2    علم در دیوان علامه بهلول    خدیجه میرمحرابی      

3    بهلول و قیام مسجد گوهرشاد    سعدالله غدیری      

4    بهلول مبارز ناشناخته    نبی الله ابراهیمی      

5    قیام گوهر شاد به روایت شاهدان عینی    عباسعلی قلی زاده      

6    بهلول و مددکاری اجتماعی    عباسعلی حلاجی      

7    نقش و جایگاه بهلول در قیام گوهر شاد    محمدرضا قویدل      

8    برجستگی های اخلاقی بهلول و پیام رهبری به مناسبت وفاتش    علی باقری      

9    روحانیت و قیام مسجد گوهرشاد    حمید بصیرت منش      

10    زندگینامه محمد تقی بهلول گنابادی    ام البنین لطیفی – منصوره زلقی      

11    کودکان در آغوش گرم بهلول    محمد صبور بیلندی      

12    بهلول و قیام مسجد گوهر شاد و تاثیرات آن بر مردم فریمان    مریم فرشادفر      

13    بهلول گنابادی از منظر مردم شهرستان های سبزوار و جغتای    کاظم برومند وعلی عبد      

14    تاثیر و تاثر بهلول نسبت به تاریخ زندگانی اهل بیت    هادی وکیلی-سمیه شبان      

15    رویارویی بهلول با عناصر فرهنگی رضا شاه    هادی وکیلی- زهره راضی      

16    بهلول و مبارزه با حکومت پهلوی    سید حسین مجتبوی      

17    کارنامه سیاسی اجتماعی بهلول در افغانستان    محمدرضا قویدل      

18    بهلول نماد عالم خدمتگزار    سید عباس میری      

19    باور های دینی و سلوک عرفانی شگفتی روزگار    رضا عباسپور      

20    شگفتی های قیام بهلول! چرا حجاب    زهره اسماعیلیان-حسین مختاریان      

21    نگاهی به اصلاحات رضا شاه، بررسی قیام گوهرشاد و پیامد های آن    اصغر منتظرقائم- زینب احمدوند      

22    نظام حیات خانواده و زن با نگاهی مختصر از دیدگاه علامه بهلول گنابادی    جواد افضلی شهری      

23    تحلیل و بررسی دو اثر ادبی بهلول     مریم تقی زاده      

24    ارزش های دینی از دیدگاه علامه بهلول    طاهره خانیکی- معصومه هوشمند      

25    بهلول اعجاز زمان    محمد رضا احمدزاده رهنی    

همایش استانی حجاب و عفاف

مقالات 

 

 رسیده  

 

به  

 

همایش استانی حجاب و عفاف  

  

شهرستان گناباد 

 

 

 

 

مقالات پذیرفته شده

مقالات پذیرفته شده بصورت سخنرانی  

در   

همایش ملی  

 

ترویج فرهنگ ایثار و شهادت  

  

 

کلیک کنید  

 

 

 

 

 

 

 

دومین همایش اندیشه مطهر- گناباد

اسامی به تفکیک شهرستان و موضوع

نام و نام خانوادگی

موضوع

شهرستان

علیا بابازاده

علم و دین

گناباد

بتول آغا آقایی شهری

علم و دین

گناباد

طاهره اکرمی طرقی

علم و دین

کاشمر

احمد کوهکن

علم و دین

گناباد

فاطمه طحان زاده

تحجرگرایی

گناباد

زهرا عباسیان

تحجرگرایی

گناباد

طاهره کشمیری

تحجرگرایی

کاشمر

غلامرضا نظری/مهناز اسدیان

تمدن اسلامی

تربت حیدریه

زهرا احمدنیا

تمدن اسلامی

تربت حیدریه

طیبه عادل گمنام

تمدن اسلامی

بشرویه

یعقوب احراری رودی

تمدن اسلامی

خواف

عباس مهری

آثار استاد

فردوس

طلیعه صفایی

صهیونیسم

کاشمر

محسن نجف زاده

حقوق بشر

گناباد

علی ساجدی فر

حقوق بشر

گناباد

محمود زارعی

صهیونیسم

سرولایت

خدیجه شاهدوست

علم و دین

گناباد

فرشته حسنی کاخکی

حقوق بشر

گناباد

عباس نجف پور

تحجرگرایی

گناباد

مهناز جوانبخت

تحجرگرایی

گناباد

قاسم شکوهی

تعلیم و تربیت اسلامی

کاشمر

صدیقه قوامی

تعلیم و تربیت اسلامی

گناباد

زهرا ربابی

تعلیم و تربیت اسلامی

گناباد

حسین مقیمی

تعلیم و تربیت اسلامی

گناباد

فرحناز امیدوار

تعلیم و تربیت اسلامی

فریمان

رمضان مهراندوز

تعلیم و تربیت اسلامی

میان جلگه

صدیقه صدیقی

تعلیم و تربیت اسلامی

گناباد

مرضیه تاران

تعلیم و تربیت اسلامی

بردسکن

عصمت ترینی ثانی

تعلیم و تربیت اسلامی

بردسکن

صدیقه جعفریان نامقنی

تعلیم و تربیت اسلامی

کاشمر

حسین علی هروی

تعلیم و تربیت اسلامی

مشهد

سمانه افتخاری

تعلیم و تربیت اسلامی

سبزوار

بتول جنگی

تعلیم و تربیت اسلامی

کاشمر

مهدی گوهریان

تعلیم و تربیت اسلامی

کاشمر

خدیجه گل محمدنژاد

تعلیم و تربیت اسلامی

سرخس

حسین کدخدا

تعلیم و تربیت اسلامی

مشهد

عذرا فرزین شهری

تعلیم و تربیت اسلامی

گناباد

فاضله همتی

تعلیم و تربیت اسلامی

گناباد

مهناز عطاردی

تعلیم و تربیت اسلامی

گناباد

مهدی نیکبخت

تعلیم و تربیت اسلامی

گناباد

طیبه شارعی

تعلیم و تربیت اسلامی

گناباد

کبری جوانفکرشهری

تعلیم و تربیت اسلامی

گناباد

عذرا افضلی شهری

تعلیم و تربیت اسلامی

گناباد

عصمت لطفیان

تعلیم و تربیت اسلامی

گناباد

وجیهه یعقوبی

تعلیم و تربیت اسلامی

گناباد

صدیقه سلمانیان بجستانی

تعلیم و تربیت اسلامی

بجستان

صدیقه مقیمی

تعلیم و تربیت اسلامی

گناباد

زهرا دادگر

تعلیم و تربیت اسلامی

فریمان

علی پور عبدالهی

تعلیم و تربیت اسلامی

تربت حیدریه

خدیجه خیرآبادی

تعلیم و تربیت اسلامی

سبزوار

رقیه انعامی

تعلیم و تربیت اسلامی

کاشمر

حجیه مشفق

تعلیم و تربیت اسلامی

گناباد

زهره ترازی

تعلیم و تربیت اسلامی

گناباد

ابوالقاسم رنجبر

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

خواف

زهرا احمدی کاخکی

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

حسین فهیم/الهه لطفی نیا

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

تربت حیدریه

نبی ا.. ابراهیمی

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

کاشمر

غدیر گاودار فریمانی/حسین گزوکی

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

فریمان

علی ملکیان بیلند

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

طیبه رهنی شهری

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

محمد نیک بخت ثانی/طیبه غلامی

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

هادی اسماعیلی شهری/خدیجه خاکپور

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

فرزانه جلالی رهبردار

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

سلطان مکرمی

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

بردسکن

فاطمه تمامگر

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

زهره آرزومند/معصومه سروری

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

بردسکن

شوکت باقرزاده

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

حمید رضا محمدی

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

کاشمر

زهره شریعتمداری

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

مشهد

علیرضا کاشی پور محمدی

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

مشهد

بتول شریفی

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

فرخنده مقیمی

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

عصمت غفوری

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

علی مقیمی شهری

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

محمد علی نوریان

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

فاطمه سنجری

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

مشهد

پروانه سعیدی اول

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

ربابه حسنی شهری/صدیقه اسماعیل زاده

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

حسن حیدری

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

مشهد

زهره قوامی

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

رضا علیدادی

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

تربت حیدریه

مریم امینی مقدم

عدالت از دیدگاه شهیدمطهری

گناباد

پریسا سنجری

حجاب و عفاف

قوچان

نیره قائمی فر

حجاب و عفاف

گناباد

مرضیه جاودانی مقدم

حجاب و عفاف

تربت حیدریه

زهره غزالی

حجاب و عفاف

فردوس

طاهره جهانی

حجاب و عفاف

بشرویه

طیبه فرزاد

حجاب و عفاف

بشرویه

مریم اسلامی نژاد

حجاب و عفاف

مشهد

زهرا سیدی

حجاب و عفاف

بردسکن

عصمت فضائلی

حجاب و عفاف

بشرویه

صدیقه حسینی ثالث

حجاب و عفاف

فردوس

زری رفیعی پور

حجاب و عفاف

گناباد

محبوبه نوری شعرباف

حجاب و عفاف

مشهد

فاطمه غلامی

حجاب و عفاف

گناباد

محمد رضا علیزاده

حجاب و عفاف

گناباد

عصمت لطفیان

حجاب و عفاف

گناباد

زهرا مقامی نژاد

حجاب و عفاف

میان جلگه

اقدس ناظمیان

حجاب و عفاف

بشرویه

محمد رضا عادل گمنام

حجاب و عفاف

بشرویه

صدیقه خبازی

حجاب و عفاف

گناباد

فاطمه محمدیان بیدختی

حجاب و عفاف

رشتخوار

زهرا رضوانی فر

حجاب و عفاف

گناباد

مهری سلیمانی قوژدی

حجاب و عفاف

گناباد

طاهره بابایی

حجاب و عفاف

گناباد

هادی حیدری

حجاب و عفاف

گناباد

زهرا کوثری زاده

حجاب و عفاف

داورزن

فاطمه فرزاد

حجاب و عفاف

بشرویه

فاطمه مسبوقی

حجاب و عفاف

فریمان

زهرا درویش

حجاب و عفاف

باخرز

منصوره نجفی

حجاب و عفاف

گناباد

رضا آراسته

حجاب و عفاف

مشهد

زهرا زراعتکار

حجاب و عفاف

کاشمر

سید مرتضی طالب الحق

حجاب و عفاف

گناباد

خدیجه فانی

حجاب و عفاف

بشرویه

منیره خدابنده

حجاب و عفاف

کاشمر

زهرا کریمی نمدان

حجاب و عفاف

مشهد

صدیقه بناییان

حجاب و عفاف

گناباد

شهربانو محسن زاده

حجاب و عفاف

گناباد

زهرا شکرزاده

حجاب و عفاف

بشرویه

عصمت جنگی

حجاب و عفاف

کاشمر

تکتم رمضان پور

حجاب و عفاف

سرخس

فرزانه تفقد حسین زاده

حجاب و عفاف

مشهد

مریم شاکری

حجاب و عفاف

میان جلگه

طاهره سعیدی

حجاب و عفاف

بجستان

علی هادی زاده

حجاب و عفاف

بجستان

مژگان رفعتی

حجاب و عفاف

بردسکن

طیبه سعادت

حجاب و عفاف

بشرویه

زهره یعقوبیان

حجاب و عفاف

گناباد

عذرا باقری

حجاب و عفاف

چناران

داود کاظمی

حجاب و عفاف

گناباد

فرح ثنایی

حجاب و عفاف

گناباد

زهره عابدی پور

حجاب و عفاف

گناباد

اکرم تفقدی سبحانی

حجاب و عفاف

بشرویه

حسن همتی

حجاب و عفاف

تربت حیدریه

مرضیه میلانی

حجاب و عفاف

تربت حیدریه

صغری عرب زوزنی

حجاب و عفاف

خواف

کوکب سادات حسینی

حجاب و عفاف

فردوس

علی جلایر

حجاب و عفاف

کلات نادری

فاطمه انصاری

حجاب و عفاف

گناباد

راضیه رضازاده

حجاب و عفاف

گناباد

زهرا نیازی

حجاب و عفاف

خلیل آباد

مهدی متقین 

حجاب و عفاف

مشهد

بتول جهانی

حجاب و عفاف

بشرویه

فاطمه جعفرزاده شهری

حجاب و عفاف

گناباد

فاطمه کوه میشی

حجاب و عفاف

گناباد

محبوبه صنعتی

حجاب و عفاف

گناباد

ربابه یزدان پناه

حجاب و عفاف

بایک

فخرالسادات سعادت

حجاب و عفاف

مشهد

فاطمه احمد نژاد

حجاب و عفاف

گناباد

عصمت غلامزاده

حجاب و عفاف

گناباد

لاله بدیعی

حجاب و عفاف

گناباد

محمد علی پاکروح

حجاب و عفاف

گناباد

نرجس آذری

حجاب و عفاف

بشرویه

بتول مصوری

حجاب و عفاف

کاشمر

اکرم عابدی

وحدت امت اسلامی

گناباد

جعفر کاظمی قنبرآبادی

وحدت امت اسلامی

گناباد

مهری کوه نشین

وحدت امت اسلامی

گناباد

مینا حسن زاده

وحدت امت اسلامی

بجستان

مریم احدی کاخکی

وحدت امت اسلامی

گناباد

زهره دهقان/مریم عبدلی

وحدت امت اسلامی

گناباد

سید محمد مهدوی/فاطمه حسین زاده

وحدت امت اسلامی

گناباد

علی اسماعیل زاده مقدم

قیام امام حسین (ع)

بجستان

سیده مریم حسینی

قیام امام حسین (ع)

مشهد

حمیده خجسته

قیام امام حسین (ع)

مشهد

فریده تجلی

قیام امام حسین (ع)

گناباد

زهره میرزایی نجم اباد

قیام امام حسین (ع)

گناباد

عصمت شهراد شهری

قیام امام حسین (ع)

گناباد

معصومه هوشمندی

قیام امام حسین (ع)

گناباد

حسن رحمتی

قیام امام حسین (ع)

بجستان

زهره عابدی پور

قیام امام حسین (ع)

گناباد

حمیده رجبی

قیام امام حسین (ع)

گناباد

نسرین سید زاده

قیام امام حسین (ع)

گناباد

نرجس خاتون احمدی

قیام امام حسین (ع)

مشهد

مریم ظاهری

قیام امام حسین (ع)

بشرویه

بتول عارفی

قیام امام حسین (ع)

تربت حیدریه

طیبه زیبدی

قیام امام حسین (ع)

گناباد

افسرالسادات ثبوتی

قیام امام حسین (ع)

گناباد

زهرا عباسیان

قیام امام حسین (ع)

گناباد

فاطمه سقایی

قیام امام حسین (ع)

نیشابور

نجمه ایمانی

قیام امام حسین (ع)

نوخندان

عذرا بیدی

قیام امام حسین (ع)

سبزوار

جمیله مقدس مشهور

قیام امام حسین (ع)

تبادکان

طیبه شریف زاده

قیام امام حسین (ع)

گناباد

جعفر آریا

قیام امام حسین (ع)

کاشمر

شهربانو محسن زاده

قیام امام حسین (ع)

گناباد

علیرضا ولی زاده

قیام امام حسین (ع)

گناباد

طیبه بافندگان

قیام امام حسین (ع)

تبادکان

صدیقه سمرقندی

قیام امام حسین (ع)

گناباد

نسرین کیوانفر

قیام امام حسین (ع)

سرخس

بتول متقی شهری

قیام امام حسین (ع)

گناباد

معصومه امینی بیدخت

قیام امام حسین (ع)

گناباد

حمیده بنایی

قیام امام حسین (ع)

گناباد

فیروزه سالمی نجف آبادی

قیام امام حسین (ع)

مشهد

فاطمه نبی زاده شهری

قیام امام حسین (ع)

گناباد

صدیقه جمالی کلاتی

قیام امام حسین (ع)

گناباد

فرزانه آسیایی

قیام امام حسین (ع)

سبزوار

فریبا قاضی زاده

قیام امام حسین (ع)

گناباد

اکرم خاتمی

قیام امام حسین (ع)

سبزوار

علی یعقوب زاده

قیام امام حسین (ع)

کاشمر

زهرا سالار صادقی

قیام امام حسین (ع)

بشرویه

 

 

 

ریشه اعداد در کجاست؟

 

 

 

 

در بیشتر سنت‌ها و فرهنگ‌ها اعداد و اشکال از تقدس و گاهی شومی و همچنین کارکردهای خاصی برخوردار بوده اند که تا امروز هم از اهمیت آن‌ها کاسته نشده است.

 اعداد ارتباطی عمیق با انسان دارند

خبرگزاری میراث فرهنگی_ گردشگری_ در برخی سنت‌ها خصوصاً سنت‌های بابلی، هندو و فیثاغورثی، عدد اصل بنیادینی است که جهان عینی حاصل آن است و منشأ همه چیزها و هماهنگی نهفته عالم به شمار می‌رود. در فلسفه هرمسی دنیای اعداد و دنیای منطق یکی انگاشته شده اند و اعداد صرفاً کمیّت نیستند بلکه کیفیاتی نمادین به شمار می‌روند.

فیثاغورث و یارانش اعتقاد داشتند که همه نمودهای جهان، چه زمینی و چه آسمانی بازتابی از اعداد هستند. ازنظر افلاطون اعداد مظهر هماهنگی عالمند و از نظر ارسطو، عدد منشأ و جوهر همه چیز است. در فلسفه یونانی اعداد فرد مذکر و اعداد زوج مؤنثند و این یعنی اینکه اعداد جنسیت دارند. یا به عبارتی آن‌ها را دارای شعور فرض می‌کردند. همچنین تعداد قربانی برای ایزدان آسمانی، فرد و برای ایزدان زمینی زوج بود.

در عین حال عددپرستی نماینده یک فکر اساسی هم هست که انسان به وسیله عدد و شکل می‌تواند اشیاء را بشناسد. همچنین این نظر به وسیله نیکوماخس که در سلک نوفیثاغورثیان است و فیلولائس که از شاگردان بزرگ فیثاغورث بوده، بیان شده است:« هر چیز که بتوان آن را شناخت عدد دارد، زیرا ممکن نیست که بتوان بدون عدد چیزی را درک کرد یا شناخت.»

بحث دیگر درباره عدد، اعتقاد به مبارکی یا نحوست آن‌هاست. این بحث از زمانهای بسیار دور در فکر بشر پدیدار شده و عددپرستی خود بحث جالبی در تاریخچه علم اعداد است. طالع بینی و ستاره شناسی، کیمیاگری و... نیز هرکدام نوعی عددشناسی مخصوص بوده است. تقدس و ارزش اعتقادی اعداد در نزد ملل مختلف یا در زمان‌های مختلف، متفاوت بوده است. مثلاً مسیحیان عدد چهار و هفت را مقدس می‌شمرده اند. بابلی‌ها و ایرانی‌ها، شصت و مضارب شصت را ترجیح می‌داده‌اند. بابلیان و فیثاغورثیان عدد را می‌پرستیده اند و سعی داشتند که با فراموش نکردن عددی آن را نرنجانند. امروزه نیز هستند کسانی که ادعا می کنند به علم اعداد و حروف واقفند و دست به پیشگویی می‌زنند. چند وقت پیش مطلبی در یک مجله عنوان شده بود بدین مضمون که تعدادی محقق سعی کرده‌اند با اعداد و یک معادله خاص، رابطه یک ازدواج موفق را به دست بیاورند. حتی انیشتین هم سعی داشت که به یک معادله عمومی و جهان شمول برسد که بتوان همه پدیده های جهانی را با آن توضیح داد و تفسیر کرد و پر واضح است که چنین معادلاتی با تبدیل شدن کیفیّات به کمیّات یا همان اعداد شکل می‌گیرند.

از طرف دیگر، وقایع بسیاری که در ماوراء درک بشر اولیه قرار داشتند، او را بر آن داشتند تا برای ابراز اندیشه‌ها و دریافت‌هایش، نظامی از علائم گوناگون ابداع کند. این علائم که به نماد تبدیل شده اند در حقیقت گویای چیزی در ماوراء معنای آشکار و مستقیم خود هستند. 

ما در این مقاله سعی داریم که اعداد و اشکال را از لحاظ اسطوره ای و پیشینه ای بررسی نمائیم.

رابطه انسان با اعداد از کجا شروع می شود؟ جالب است بدانیم که در برخی از زبان‌های اروپایی شباهت زیاد و حتی اشتراک لفظی بین کلماتی که به معنی شمردن و کلماتی که به معنی گفتن است وجود دارد. به طور مثال:

در فرانسه   Raconter ، Compter    

در ایتالیایی Raccontare, Contare

در اسپانیایی و پرتغالی Contar , Contar

در آلمانی Erzabler , Zahlen

در انگلیسی جدید، واژه Tale به معنی قصه است و واژه Teller، هم به معنی صندوقدار بانک و هم به معنی کسی است که قصه می گوید. بنابراین تعجب آور نیست که این شباهت در زبان‌های قدیم هندواروپایی هم دیده می شود.

از دیدگاه ریشه شناسی، واژه سانسکریت برای عدد، یعنی Sankhya، به معنی شیوه ای برای گفتن است. لغت یونانی Lagos، هم به معنی شمردن و هم به معنی گفتار است. همین طور، واژه یونانی Arithmos، هم به معنی عدد و هم به معنی تنظیم و نظم و ترتیب است. این حالت دو معنایی، بعداً به واژه لاتینی Numerus و مشتقاتش هم انتقال یافت. اگر از زبان‌های هندواروپایی دور شویم، در زبانهای سامی، عبری و عربی هم وضعیت مشابهی می‌بینیم. اینگونه متوجه می‌شویم که توانایی سخن گفتن بشر با توانایی شمارش او از یک آبشخور تغذیه کرده اند. 

 در زیر به معنا و مفهوم برخی از اعداد نخستین می‌پردازیم:  

صفر: کلمه عربی صفر به معنی «خالی بودن و بی‌محتوایی» ترجمه کلمه «Sunya» در زبان سانسکریت است.

صفر در قرن سیزدهم به صورت Cifra به زبان لاتین، در قرن چهاردهم به صورت Chiffra به زبان فرانسه، در قرن پانزدهم به صورت Ziffer به آلمانی راه یافت.همچنین این کلمه سلف کلمه انگلیسی Cipher هم هست.

در یک سیر موازی، واژه صفر در قرن سیزدهم در زبان لاتین به صورت Zefrum و در قرن پانزدهم در زبان ایتالیایی به صورت Zefiro/ Zerro و بالاخره به صورت Zero درآمد.

اصطلاحاتی که غربی ها در این مورد به کار می برند، بدون تردید هندی_عربی است.

صفر در اندیشه های مختلف:  صفر یعنی عدم هستی، فقدان هر نوع کیفیّت یا کمیّت. در آئین تائو نماد خلأ و لاوجود است. در آیین بودا هم مظهر خلأ و نیستی است.

 صفر در اسلام، مظهر ذات الهی است. صفر قبل از عدد یک می آید و زمانی که داستان اعداد با یک آغاز می شود، صفر قبل از یک، نمایانگر خلأ، لاوجود و بیانگر هیچ است. وقتی به مبحث شمارش اعداد اشاره می کنیم، متوجه می شویم که صفر آخرین عددی است که در سیستم شمارشی اعداد کشف و وارد شد ولی ابتدای همه آنها قرار می گیرد. صفر تنها عددی است که با هر عدد که جمع شود، نتیجه همان عدد خواهد بود. صفر در واقع یکی از اختراعات اساسی فکر آدمی شمرده می شود و با اختراع آن، فلسفه زندگی بشر هم دچار تحول و تغییر شد. امروزه در نمادگذاری عددی مدرن، صفر دو کاربرد دارد:

- به عنوان عدد، مثلاً می توان صفر را با پنج جمع کرد و حاصل همان پنج را به دست آورد.

- به عنوان نگهداره مکان در عدد مطرح می شود. مثلاً 5020 دلالت می کند بر وجود پنج هزار، بدون صد، دو ده و بدون یک.

برای شناخت بهتر صفر باید به شکل آن اشاره کرد که تقریباً در تمام دنیا یک جور شناخته می شود. یک دایره کوچک: 0

عدد صفر به صورت دایره ای تهی و توخالی هم نمایاننده نیستی است و هم تمامیت زندگی که دایره مظهر آن است و به همین دلیل در نماد دایره نیز شریک است. شاید این از بازی اندیشه بشر و طنز روزگار است که نماد دایره و صفر شبیه هم هستند. یکی نماد تمامیت و کلیّت هستی و دیگری نماد هیچ است. این «هر» و «هیچ» بازی جالبی را برای ما به وجود می آورند. بگذارید در اسطوره ایرانی این مبحث را پی گیری کنیم:

اگر صفر، هیچ را برای ما تداعی می کند می توانیم به این مورد اشاره کنیم که کلمه هیچ در زبان فارسی از واژه «هیچه» (دیو قحطی و خشکسالی) گرفته شده. در برابر این واژه، واژه «هر» را داریم که از «هوروتات» به معنی تمام و کامل می آید. ((«هر» در برابر «هیچ» و «دیو» در برابر یکی از «امشاسپندان» ))

و می دانیم که هوروتات همان خرداد است که یکی از امشاسپندان زن و روز ششم هر ماه است.

ما در اینجا تقابل علامت صفر (0) و دایره را مطرح کردیم. بنابراین برای بهتر شناختن صفر باید دایره را بشناسیم.

دایره: دایره در وهله اول نقطه ای است گسترش یافته. نماد کمال و یکپارچگی و خلاقیت. بدون آغاز و انجام است و برای همین نماد زمان می باشد. زمانی که به عنوان مجموعه زنجیره ای از لحظات که به نحوی پی در پی، بدون تغییر و شبیه یکدیگر به دنبال هم تکرار می شوند. دایره با الوهیت در ارتباط است. دایره نورانی اطراف سر افراد مقدس نشانگر همین موضوع است. در دایره تمام شعاعها به نحوی هماهنگ کنار یکدیگر در مرکز جمع می شوند و فاصله همه نقاط روی دایره از مرکز به یک اندازه است. (مقایسه کنید با افراد بشر و خدا)

یکی از مظاهر دایره، «ماندالا» است که در نزد هندوها و بودائیان نماد جهان و در زبان سانسکریت همان معنی دایره را دارد.

از طرفی دایره نماد حرکت در برابر مربع که نماد ایستایی و ثبات است می باشد.

دایره نماد خدا هم هست، در متنی کهن آمده که خداوند همچون دایره ای است که مرکزش همه جا و محیطش هیچ جا نیست. دایره ساده ترین منحنی و در واقع کثیرالاضلاعی است که دارای بی‌نهایت ضلع می باشد (آمیختگی سادگی و بی انتهایی)

دایره با چرخ هم در ارتباط است. قدیمی ترین چرخ دنیا در موزه ایران باستان به شکل دایره و دارای دوازده پر است. جالب است که استفاده از دایره در اولین خط های ابداع شده توسط انسان و همچنین در اولین کوشش کودکان جهت ارتباط با یکدیگر، حتی قبل از اینکه علائم معمول ارتباطی را بیاموزند، مشاهده شده است. احتمالا اولین شکلی که بشر کشیده دایره بوده است و این موضوع اقتباسی از خورشید را در خود نهان دارد.

اومانیستها (Humanists) یا انسان گراهای دوران رنسانس، با توجه به شکل کامل دایره، آن را به خداوند تشبیه کرده و نقشه کف کلیساها به ویژه از سده شانزدهم به بعد به شکل دایره بود.

دایره چون آغاز و انجامی ندارد دلالت بر ابدیت دارد. از طرفی با توجه به اشکال اساطیری، گاهی دایره به صورت ماری است که دم خود را می گزد. این نقش دارای اصل و منشأ مصری بوده و در آنجا بی کرانگی اقیانوس را نشان می دهد.

دایره مقدس است زیرا نه بالایی دارد و نه پایینی و گردی دایره طبیعی ترین شکل محسوب می‌شود. گل‌های پر اهمیت اسطوره ای مثل نیلوفر، زنبق و گل سرخ دایره ای شکل اند. در نمادها: دایره ای که صلیب را احاطه می کند معرف بهشت و چهار رودخانه ای است که از مرکز درخت حیات در چهار جهت اصلی جریان می یابد. از دیگر نمادها که از دایره استفاده شده و بسیار مشهور است می توان به قرص یا گوی بالدار که منشأ اولیه آن در مصر و بعدها به بین النهرین و نهایتاً ایران رسید هم اشاره کرد. نماد گوی بالدار را در فرّ ایرانی و فرّ کیانی میتوان مشاهده نمود. این همان نمادی است که عوام آن را به اهورامزدا و فروهر نسبت می دهند. 

 یک: وقتی می گوییم یک، موضوعاتی برایمان تداعی می شود؛ شروع، منحصر به فرد، وحدت و ...

یک اولین است و بهترین و تمام و کمال. واحد بودن را به یادمان می اندازد و در پی آن خدا را. در تعابیر اسلامی، خدا در معنی وحدت، هستی مطلق و بی نیازی را تداعی می کند.

بنا به عقیده تائوئیستها، تائو یک را به وجود می آورد، یک دو را، دو سه را و از سه همه چیز به وجود می آید.

یک از تمام اعداد مجزّاست و منبع تمام آنها نیز هست و از این لحاظ می تواند نماد خدا باشد. عدد یک، یک جور هارمونی را هم تداعی میکند و در مسیحیت به معنی خدای پدر و ربانیّت مطرح می‌شود.

عدد یک نمایانگر پدر- خدا و وحدانیّت آن هم هست. وجود دئوس- پدر در هند، زئوس- پدر در یونان و ژوپیتر (ژو- پدر) در روم که هر یک در زمان خود خدای بزرگ یکی از اقوام هندواروپایی به شمار می‌آمد، با توجه به نرینه بودن آنان، وحدت پدرسالارانه فرهنگ و اساطیر هندواروپایی را نشان می‌دهد.

عدد یک در فرهنگ عبری، تداعی اَدونی (Adonai) و سرور می کند. بد نیست بدانیم که ادونی کیست. در متن عبری عهد عتیق، ادونی (سرور من) غالباً به یهوه اطلاق می شود. این کلمه ادونی، ریشه آدونیس است که پیروان آدونیس برای احترام و افتخار او این لفظ را برایش به کار می‌بردند. آدونیس خداگونه ای است که مردم سامی بابل و سوریه او را می پرستیدند. خداگونه‌ای که هر سال می مرد و زنده می شد. این آدونیس در بیشتر فرهنگها معادل دارد. خدای دوموزی بین النهرین که بعدها به تموز تبدیل شد، ازیریس خدای مصری، آتیس و دیونیسوس معادل‌های آدونیس هستند. این تموز که ما در لغات فارسی از آن استفاده می کنیم و یکی از ماههای گرم تابستان است به همین خدای میرنده و دوباره زنده شونده، برمی گردد.

از طرفی وقتی به شکل عدد یک دقت می کنیم، تعاریف عدد یک و آنچه را که تداعی میکند بهتر متوجه می شویم. از آنجا که خدا را تداعی میکند به سمت بالا کشیده شده است. تا جایی که این کشیدگی به سمت بالا حتی در لفظ خدا هم دیده می شود. الله، خدا، برهما، شیوا، کریشنا،Godو ... یک جور کشیدگی حرف «آ» را دارند که در برخی از زبان‌ها شبیه به همان عدد «1» هم هست.

 «یک» به طور سمبلیک نماد ستون، نیزه و ... و حتی به شکل خاص، نماد انسانی در وضعیت ایستاده است. زیرا انسان یگانه موجودی است که از این ویژگی برخوردار است. حتی از نظر برخی از علمای آنتروپلوزی عمودی بودن انسان نسبت به ویژگی اندیشه و تعقل امتیاز مهم تری است که او را از دیگر موجودات و جانوران متمایز می کند.

همچنین «یک» شکل، حجم و جهت دارد و نمادی است برای مبدأ و خود مظهری ندارد. از طرفی «یک» مثل درخت است. درخت واسطه بین زمین و آسمان است.

به اساطیر ایران که نگاه کنیم، نخستین روز هر ماه به نام اورمزد (اهورامزدا) نامگذاری شده که باز هم رابطه میان خداگونه و عدد یک را در اینجا شاهد هستیم.

از طرفی نخستین انسان کیومرث است. از لفظ گیو، گی، جی، که با «زی» از زیستن (جان و حیات) و «مُرت» از ماده «مُر» که با میر و مرده و مرگ هم ریشه اند. یعنی زنده میرا.

در حروف ابجد عبری «یک» با حرف N تطابق دارد که نماد مردی است که یک دستش را به آسمان بلند کرده و دست دیگرش به زمین اشاره دارد که تمثیلی از وحدت در هستی است. (شبیه رقص سماع!)

شاید شکل عدد «1» نمادی از نرینگی هم باشد.

 دو: اولین چیزی که عدد «دو» بعد از «یک» برایمان تداعی می کند، ثنویت و دوگانگی است. عدد دو مظهر توازن، سکون، انعکاس، قطب‌های متضاد و ذات دوگانه انسان است. همان گونه که یک مظهر نقطه است، دو نمایانگر طول محسوب میشود. دوتایی عدد نخستی است که از وحدت دوری می جوید، به همین دلیل نماد گناه ناشی از انحراف خیر اولیه به شمار میرود. در گذشته این عدد نماد مبدأ زنانگی بود و به «مادری» نسبت داده می شد. از آنجا که با وحدت، تضاد و مخالفت دارد (با خدا)، نماد شرّ است و عدد شیطان شمرده می شود. از لحاظ اسطوره ای، دو حیوان با نمادهای یکسان حتی اگر از دو نوع متفاوت باشند مثل دو شیر یا یک شیر و یک گاو نر که هر دو نماد شمسی هستند، مظهر قدرت مضاعفند.

افلاطون می گوید:« دو رقمی است بدون معنا دال بر ارتباطی که به وجود آورنده عامل سوم است.»

شاید وی می خواسته همان تز و آنتی امروزی را بیان کند که عوامل سنتز هستند.

در فرهنگ تائویی، عدد دو یادآور Yin و Yang است.

در کیمیاگری هم از عدد دو استفاده فراوان می شود. نماد اضداد، ماه و خورشید، شاه و شاه بانو، گوگرد و جیوه که در ابتدا در تضادند اما سرانجام به صورت دو جنسی وحدت می یابند.

و در مسیحیت دو طبیعت مسیح را نشان میدهد یعنی خدا و انسان.

در اساطیر مصری، دو نمادی برای تثنیه آفرینش بود. مصریان معتقد بودند که هوروس دو وجه دارد. یکی هاروئیس (Haroeis)- نامی که هوروس به آن خوانده می شد و دیگر هارپوکراتس (Harpokrates)- به شکل کودکی که انگشتش را می مکد.

در اساطیر هند، آگنی (خدای آتش) دو وجه داشت. وجهی دلپسند و وجهی وحشتناک.

در ایران باستان، عدد دو در مبارزه اهورامزدا و اهریمن جلوه گر می شد و عدد دو با جدال شب و روز به عنوان دو وجه از روزگاران و نیز با دو جهان، یکی زمینی و دیگری ماورایی مرتبط بود. جالب است بدانیم که اعداد فیثاغورسی از «دو» شروع می شود نه از یک، و این نظام دوگانگی «بر مبنای دو» پایه ریاضیات جدید را تشکیل می داد.

در اساطیر ژاپنی، ایزاناگی و ایزانامی دوگانه مقدس (خواهر و برادر) هستند که مجمع الجزایر ژاپن و خدایان ژاپنی از ازدواج این دو به وجود آمده اند.

در آفریقا هم نمادها بر پایه زوجیت و دوگانگی بنا شده اند و انسان در سایه زندگی و مرگ، نیکی و بدی، شب و روز، چپ و راست و ... زندگی می کند.

  از طرفی از کهن ترین و مرموزترین و پیچیده ترین نمادهای جهان، تصویر دو مار به هم پیچیده دور چوبی قائم است که هم باستانی است و هم جهانی (دویی که به دور یک پیچیده اند). مثلا در موزه لوور، جام میی از بین النهرین هست، متعلق به 22 قرن پیش از میلاد، که بر آن عصایی در میان دو مار نقش شده است. نزاع دو جانور نمایشگر قدرت های دوسوگرای مار، یعنی قوای سود و زیان و یا سعد و نحس است و هماهنگی قوای پویا و متحرک و متضاد، از جمع و پیوند آنها ناشی میشود. عصای جادو که دو مار به دورش پیچیده اند، نمودار درخت، محور جهان و واسطه میان زمین و آسمان است. وقتی دو چیز با هم جمع می شوند که منعطف باشند. در این نماد (دو مار و یک عصا) مارها نماد انعطاف هستند که به یک چیز ثابت و لایتغیر (عصا) نزدیک شده اند تا به وحدت برسند.

     در نزد مسیحیان عدد دو مشخصا نماد صلیب است. چرا که صلیب از دو علامت ( | و _) تشکیل میشود. یکی از آنها از زمین به آسمان و دیگری از چپ به راست است. یکی از آنها نماد حرکت عرفانی و آسمانی انسان و دیگری نماد حرکت و افعال مادی و زمینی انسان است.

مکتب فراماسونری که به اعتقاد برخی از محققین نشأت گرفته از مهری ها هستند بر دو مبدأ اساسی استوار است. آزادی ضمیر مطلقه و تکامل بشری. قانون اساسی آنها نیز دارای دو بخش است. در دو طرف درب ورودی معابد فراماسونری، دو ستون برپا می شد که یکی علامت روح مذکر و دیگری نشان روح مؤنث بود و اصطلاحاً به این دو ستون، ستونهای خورشید و ماه می گفتند. معابد آنها تقلیدی از معبد سلیمان است و در معبد سلیمان، دو ستون نمادی برای اعضای تناسلی نرینه و مادینه بودند. 

 سه: «سه» نخستین عدد در برگیرنده واژه «همه» است و ثالوث (Triad) یعنی عدد کل، زیرا شامل آغاز و میان و پایان است. سه تداعی کننده: انسان (بدن، جان، روح)، چرخه حیات (تولد، زندگی، مرگ)، سیکل کامل (آغاز، میان، پایان) و (گذشته، حال، آینده) است.

سه عددی است که وقتی با عدد بعدی یعنی «چهار» جمع میشود عدد مقدس هفت و وقتی با آن ضرب می شود عدد دوازده را به وجود می آورد.

 سه در نمادهای تائویی عدد "نیرومند"ی است زیرا که نقطه مرکزی تعادل به شمار میرود. «سه» به معنی تحقق امور هم هست: تا سه نشه بازی نشه، یا اینکه سه هورا می کشیم.

 سه عدد نیکروزی است: همه چیزهای خوب سه تا هستند (بنا به باورهای اسکاندیناویایی و توتنی). در کیمیاگری ترکیب سه تایی گوگرد، جیوه و نمک مظهر روح، جان و بدن هستند. در مسیحیت نماد تثلیث است که این تثلیث را ما در بیشتر فرهنگها مشاهده می کنیم. برای مثال:

  • پدر، پسر، روح القدس در مسیحیت.
  • برهما (خدای آفریننده)، ویشنو (خدای نگهدارنده)، شیوا(خدای ویران کننده) در فرهنگ هندو.
  • اهورامزدا، مهر، آناهیتا یا تثلیث زروان، اهورامزدا، اهریمن در ایران باستان.

شکل مربوط به سه، مثلث است. سه دایره یا سه مثلث متقاطع مظهر وحدت تجزیه ناپذیر تثلیث هستند. نمادهای دیگر عبارتند از نیزه سه شاخه، زنبق، طرح سه برگی و ...

     مثلث با توجه به اینکه رأس آن رو به بالا یا رو به پایین باشد و یا از لحاظ اینکه چه مثلثی باشد (متساوی الساقین، قائم الزاویه، متساوی الاضلاع و...) معانی متفاوت دارد. مثلث با رأس رو به بالا، نماد زندگی، آتش، شعله و گرماست. در این مثلث خط افقی نشان دهنده هواست. همچنین مظهر لینگا (Linga) یا همان آلت ذکور هم هست. رنگ این مثلث معمولا قرمز و گاهی نشانگر تثلیث عشق و حقیقت و خرد است. مثلث با رأس رو به پایین، نماد مؤنث، آب، سرما، دنیای مادی و بدن می باشد و نقش مادر کبیر (زاینده) را دارد. در این مثلث خط افقی نشاندهنده زمین است. رنگ این مثلث بیشتر به رنگ سفید نشان داده میشود. در نمادهای کوهستان و غار، کوهستان مثلث رو به بالا و مذکر و غار مثلث رو به پایین و مؤنث است.

مثلث درون یک دایره ، ناحیه «جلگه حقیقت» نامیده می شود، که در آن الگوهای همه چیز بدون آنکه به هم بریزند با هم قرار دارند. آن دایره هم مظهر ابدیت است که گرد آنها را فرا گرفته. سه مثلث در هم مظهر وحدت از بین نرفتنی سه جزء تثلیث هستند.

   اگر دو مثلث با رأس رو به بالا و با رأس رو به پایین را در هم ادغام کنیم ستاره شش پر به وجود می آید. این شکل که به خاتم سلیمان یا ستاره داوود (Mogun موگون داوود) هم معروف است نشاندهنده این است که: هر چه در بالا هست در پایین هم هست. مظهر اتحاد اضداد، نر و ماده، مثبت و منفی و نمادی از عقل بشر و نشانی از گسترش و تجلی آن است.

در شکل مذکور، مثلث بالایی سفید و مثلث پایینی سیاه است. خاتم سلیمان معنی این را می دهد که ترکیب همه عناصر به صورت مثلث رو به بالا به معنی طبیعت آسمانی و عکس آن به معنی طبیعت زمینی (خاکی) در انسان متحد می شوند.

در ضمن دو مثلثی که به صورت افقی، رأس به رأس قرار دارند مظهر ماه کاهنده و افزاینده، بازگشت ابدی، مرگ و زندگی و میرایی و رستاخیز هستند.

از آنجایی که هر زایشی با تقسیم صورت می گیرد، بشر نیز قابل مقایسه با مثلث متساوی الاضلاعی است که به دو مثلث قائم الزاویه تقسیم شده باشد. هر یک از انواع مثلث ها به عنصری خاص مربوط می شوند:

متساوی الاضلاع (زمین)، قائم الزاویه (آب)، متساوی الساقین (آتش) و مختلف الاضلاع (هوا).

مثلث متساوی الاضلاع: نماد کل، مظهر تثلیث و وحدت و برابری سه جزء است. در سنن یهودیان به معنای خداست که نباید نامش بر زبان رانده شود و در فرهنگ فیثاغورسی مظهر آتنه (Athene) ایزدبانوی خرد است. 

 مثلث متساوی الساقین: مثلث سنتی و کلاسیک، مثلثی است که زاویه رأس آن 36 درجه و هر یک از زوایای قاعده اش 72 درجه می باشد. (که این اعداد خود ویژگیهای خاصی دارند). مثلث متساوی الساقینی که زاویه رأس آن 108 درجه باشد حاوی ارقام بامعنایی است و هماهنگی خاصی در خود دارد. در این مثلث دو رأس دیگر هر کدام 36 درجه دارند. عدد 36 نماینده یکپارچگی کیهان، تلاقی عناصر اربعه و تحولات چرخشی در آنهاست. مشتقات این عدد بیان کننده رابطه سه جانبه میان آسمان، زمین و بشر هستند. 36 همچنین برابر است با اندازه مربعی که هر ضلع آن 9 باشد و به طور تقریبی مساوی با دایره ای است که قطر آن 12 باشد. عدد 36 با مضرب 10 در جاهای دیگر هم نمود پیدا میکنند. هم دایره و هم سال شمسی هر دو به 360 قسمت تقسیم میشوند و اغلب دوره های کیهانی مضربهایی از رقم 360 هستند.

مثلث قائم الزاویه: خط عمودی این مثلث (ضلع راست) نماینده مذکر و خط قائمه آن نماینده مؤنث است و وتر از هر دوی آنها منشعب شده است. این تفسیر که در فرهنگ مصری وجود دارد نشان دهنده اوزیریس (Osiris) آغاز، ایزیس (Isis) وسط و هوروس (Horus) پایان است. 

مثلث همچنین کلید هندسه و مبنای تقسیم زرین می باشد که به همین خاطر به آن تناسب الهی نام داده اند (اعداد 3،4،5 در مثلث قائم الزاویه اعداد طلایی و چنین مثلثی، مثلث طلایی نام دارد.)

مثلث در علم کیمیا به معنای آتش و قلب است و مثلث در هند نماد زهدان میباشد و حرف دلتای یونانی نیز به همین معناست.

     جریان فراماسونری اهمیت زیادی به مثلث می داد و آن را «دلتای درخشان» می نامید که منظور از آن نه دلتای رودخانه بلکه حرف بزرگ یونانی(دلتا) بود. در مثلث فراماسونری، قاعده به معنای دوام و امتداد و اضلاع که در رأس به هم می پیوستند نشانه هایی از روشنایی و تاریکی بودند که همراه با قاعده ساختمان سه گانه کیهان را باز می نمودند.

دلتای درخشان اصلی، مثلث متساوی الساقینی بود که قاعده اش همچون سنگ سربر معابد، بزرگتر از ساقهایش بود و زاویه رأس آن 108 درجه و هر یک از زوایای قاعده اش 36 درجه بود. این مثلث با عدد زرین (عددی است مربوط به تقویمی خاص که روز ایستر، عید قیام مسیح را از روی آن تعیین می کنند) در ارتباط است. مثلث الهام بخش ترکیبات سه گانه زیادی در تاریخ و مذهب بوده است. شعارهای سه گانه اخلاقی نظیر پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک - عقل، قدرت، زیبایی - دوره های سه گانه حیات شامل تولد، رشد و مرگ و ابزارهای سه گانه علم کیمیا شامل نمک، جیوه و گوگرد از این دسته اند.

مثلث به عنوان ابزار موسیقی، گاهی از ویژگیهای اراتو (Erato)، الهه یونانی شعر عاشقانه است.

«سه» جزء اعداد مقدس به شمار می آید. فروید در سه، نمادی جنسی تشخیص می دهد. عدد سه تمثیلی است برای خلقت. خدایان سه گانه در همه جا مشاهده می شود:

  • در بابل (انلیل Enlil، اِآ Ea، انو Anu)
  • در مصر (ایزیس، ازیریس، هوروس)
  • ایرلند باستان (بریال، اپوچار، ایوجاریا)
  • در هند (برهما، ویشنو، شیوا)
  • کلدانی (آسمان، زمین، زیرزمین)
  • روم (سرس، ونوس، دیانا)

بیشتر از همه «سه» در افسانه های فینیقی ها، اهمیت زیادی در برداشت و این اهمیت در آثار فینیقی که جدیداً کشف شده نیز نمایان است. دیانت فینیقی به سه خدای آفریننده عقیده دارد و تثلیث در میان آنها صرفا تصوری دینی و مجرد نبود بلکه در عمل نیز آن را در آثارشان به کار میبردند و در بعضی ابنیه های فینیقی ها مشاهده شده که عدد سه بدون شک از تصوری اسرارآمیز که در تمام کارهایشان وجود دارد، ریشه می گیرد. به عنوان مثال آنها سه گونه ظرف یا پیمانه می ساختند و در زیورآلاتشان سه نقش مثلث گون به کار می بردند و بر ستونهای ویژه نذوراتشان سه انگشت تصویر می کردند. اهالی صور (Tyr) در لبنان امروزی تثلیث مشهور بعل (Baal)، ملقرت (Melkert) و هرکول (Hercules) را می پرستیدند. در فینیقیه جشنهایی به یادبود مرگ ادونیس، برپا می شد که مراسم آن در ایام برداشت محصول سه روز ادامه داشت.

در افسانه های یونان گره ها (Gree) یا زنان فرتوت، سه خواهر بودند که در هنگام تولد نیز پیر به دنیا آمده بودند. این سه خواهر یعنی Dino, Enyo و Pephredo فقط یک چشم و یک دندان جمعاً داشتند که در مواقع لزوم از یکدیگر به عاریت می گرفتند.

در اساطیر ایرانی، جمشید دارای سه فرّه یا به عبارتی بهتر فرّهی با سه جلوه است. یکی از آنها که فرّه خدایی موبدی است به «مهر» میرسد. فرّه شاهی به فریدون می پیوندد و فرّه پهلوانی را گرشاسب به دست می آورد. (خدا، شاه، پهلوان)

سه جنبه فرّه جمشید که معرف ریاست او بر حاکمان، موبدان و پهلوانان بوده است، می تواند گویای ساختار ابتدایی قبایل هندواروپایی باشد که در آنها رئیس قبیله، خود جادوگر و پهلوان آن نیز بوده است.

اژی دهاک سه سر داشت و جامعه طبقاتی سه گانه بود: موبدان، ارتشتاران و کشاورزان.

سلتی ها به وجود سه خدا در خدایی واحد ایمان داشتند: نیرو، نور، روح

میراث موسیقی آنها از سه نغمه حکایت دارد: نغمه ای برای گریه، لحنی برای خواب و لحنی برای شادی.

در استرالیا، داماد عروس خود را به سه نفر از دوستان خود تقدیم میکرد و آنها دوشیزگی او را با چاقویی از سنگ (پیش از همخوابگی با او) برطرف می کردند.

اعراب جاهلیت سه بت داشتند: لات، منات، عزّی

اهل مدینه، منات را، اهل طائف لات را و اهل مکه عزّی را گرامی میداشتند.

در زمان ساسانیان سه آتشکده بزرگ داشتیم: آذرفرنبغ، آذر گشنسب، آذربرزین مهر

آذر فرنبغ متعلق به پیشوایان و دانایان دین واقع در لارستان فارس (کاویان)، بود. آذر گشنسب آتش شاهنشاهی بوده و به نظامی ها تعلق داشته و در شیز آذربایجان بوده است. آذر برزین مهر متعلق به بزرگان و کشاورزان بوده و در نیشابور خراسان واقع است.

     عدد سه در آداب و محافل ماسونها به شکلهای گوناگون ظاهر شده است. به آنها لقب «برادران سه نقطه» داده شده بود و این به دلیل به کاربردن نمادی به شکل سه ستاره بود و احتمالا ماسون ها رمز مثلث سه نقطه را از یونانیها گرفته بودند.

     شعار فراماسونری ها: آزادی ، برابری و برادری است. وقتی یک داوطلب تقاضای ورود به این فرقه را می کند باید سه تن از اعضای سابقه دار او را بشناسند. پس از این مرحله، تحقیق درباره اطلاعات و عقاید سیاسی او آغاز می شود.

در فراماسونری اولیه که صنفی بود و فقط معماران در آن عضویت داشتند، درجات یک ماسون از آغاز تا پایان سه مرحله مبتدی، کارگر و بنّا، بود که اکنون به سی و سه درجه افزایش پیدا کرده است که سه رتبه نخستین، یعنی نوآموز، همکار و استاد بنّا نماد طبیعت، اندیشه و حقیقت یا عمل، درس و حکمت بودند.

عضو جدید با سه شرط در محفل پذیرفته می شد: در جامعه فردی شایسته و نیکوکار باشد، از ثروت مادی به دور باشد، بر اسرار جمعیت راز نگهدار باشد.

عضو جدید وقتی برای نخستین بار وارد محفل ماسونی میشود روبروی در بیرونی می ایستد و سه بار سه ضربه می زند و آنگاه به سالن میرسد، سه گام بر میدارد. بعد از پذیرش، چشمان او با دستمالی بسته میشود ... و وقتی استاد سه ضربه بر روی میز می زند پارچه از چشمش برداشته می شود و برق سه بار روشن و خاموش می شود.

عضو جدید ماسون، اسرار ماسونی را در سه مرحله فرا می گیرد.

در مافیا هم عضو مافیا لازم است به سه خصلت آراسته باشد.

در اسلام هم میتوان به سه اصل دین (توحید، نبوت و معاد) اشاره کرد.

 چهار:  چهار یعنی کلیّت، تمامیّت، زمین‌، نظم، عقل، اندازه و عدل.

چهار نشاندهنده چهار جهت اصلی، چهارفصل سال، اضلاع مربع، بازوان صلیب، رودخانه های بهشت، چهار عنصر و... است.

چهار در عهد قدیم، عددی نمادین است. مثل چهار رودخانه بهشت که صلیبی شکل هستند، چهار بخش زمین و غیره. تربیع خدایان با تثلیث در تضاد است.

در قرون وسطی، چهار انتهای صلیب با چهار منطقه بهشت یکی دانسته می شد. یعنی شمال و جنوب و شرق و غرب را با برخی مراحل رستگاری در مسیحیت مرتبط می دانستند.

چهار یکی از کامل ترین ارقام است. رقم هوش است. جالب است که لفظ خدا در بسیاری از زبانها و فرهنگ ها چهار حرف دارد. یهوه( عبری)، الله (عربی)، deus لاتین، devo( به زبان گلها)، deva ( به زبان ودایی). لغت آدم Adam هم در برخی زبانها چهار حرف دارد.

چهار نمادی است از دنیای مستقر و سازمان یافته که حرکت در آن، از نقطه ای ساکن آغاز میگردد و با رفتن به چهار سوی اصلی، صلیب یا مربع را می سازد.

معنای نمادین چهار، با مربع و صلیب ارتباط دارد و وجود صلیب در مربع، نمایانگر پویایی عدد چهار است. چهار به گونه ای، رقمی الاهی است. در بسیاری از موارد هاله دور سر حضرت عیسی، چهار پرتو دارد یا به چهار قسمت شده است.

در تمام اقلیم ها، شاهان را صاحب چهار دریا و چهار گوشه جهان می خواندند.

در زبان ژاپنی، برای کلمه مرگ و چهار یک واژه به کار می رود.

در طبیعت اساس شیمی آلی بر چهار عنصر کربن، اکسیژن، هیدروژن و نیتروژن قرار دارد. درهند، چهار عدد مقدس «ودا» هاست که به چهار بخش سرودها، طلسمات، آئین ها و نظریات تقسیم شده است.

در اساطیر زرتشتی ، مجموع جهان مادی ودنیوی به چهار دوره سه هزارساله تقسیم بندی شده است. گردونه اردویسور آناهید، الهه و مظهر آب را چهار اسب نر همرنگ و هم قد میبرند که همان باد، باران، ابر و تگرگ (ژاله) هستند.

در چین، چهار عدد شرافت است.

در نپال مردم به چهار کتاب مقدس ایمان دارند. عدد چهار و مقام و اهمیت دینی و کیهانی آن بیش از همه در امریکای شمالی مشهود است .

درکتاب مقدس، به ویژه درمکاشفات، عدد چهار، نشانه تمامیت است.

همانطور که گفتیم، یهوه چهار حرف دارد (YHVH) که به چهار حیوان مربوط است. شیر، انسان، گاو و عقاب که اینها، علامت خاندان اسرائیل هم محسوب میشوند. در مسیحیت هم هرکدام از اینها (حیوانات) به چهار کتاب انجیل نسبت داده می شود. شیر به مرقس، انسان به متی، گاو به لوقا و عقاب به یوحنا. و از سوی دیگر هر یک از این حیوانات در منازل منطقه البروج به صورت چهار صورت فلکی برای خود جایی دارند. این چهار انجیل که نام بردیم انجیل اربعه هستند که می توان از آنها براساس گفته رهبران مسیحی استفاده کرد. اما چهار انجیل دیگر هم داریم که از سوی رهبران مسیحی تحریم شده اند و آنها عبارتند از: برنابا، برتلما، جمیس و اندریو.

صُبّی ها (ماندایی ها) درغسل تعمید خودشان، چهار انگشت دست راست خود را در آب فرو میکنند و غسل مینمایند.

محفل فراماسونری ها از میدان و چهار اتاق تشکیل شده است و آزمایش داوطلب در فراماسونری چهار مرحله دارد: آزمایش هوا، آزمایش خون، آزمایش آتش و آزمایش آب که هر کدام مراسم خاص خود را دارد.

پیروان حسن صباح، محل بهشت خدا را به صورت مبنایی از عدد چهار تصور می کردند و باغ را به چهار قسمت تقسیم می کردند.

لغت تصوف چهار حرف دارد و هر حرف به صفاتی تعبیر می شود:

  • ت: ترک و توبه و تقوی
  • صاد: صبر و صدق و صفا
  • واو: ورد و وفا و ودود
  • ف: فرد و فنا و فقر

این چهار حرف بر چهار سیر و سلوک یعنی الی الله، بالله، فی الله و مع الله دلالت میکنند.

چهار باد داریم که عبارتند از: صبا و دبوز و شمال و جنوب.

در آفریقا، چهار عدد زنانگی و در نهایت عدد خورشید است که نماد زهدان اولیه محسوب میشود و چهار نامی است که به سر آلت مرد داده شده است و به عنوان روح زنانه مردان به حساب آمده است. در فرهنگ بودایی، دامبا(Damba) یا درخت حیات چهار بخش دارد. درفرهنگ چینی، چهار عدد زمین هم هست که مربع نماد آن است.

در فرهنگ سرخپوستی، عدد چهار، چهار جهت اصلی و چهار باد را نشان میدهد و همچنین به صورت صلیب و صلیب شکسته نشان داده می شود و اعمال تشریفاتی و آیینها چهار مرتبه تکرار میشوند.

 فیثاغورسی ها عدد چهار و ده را اعداد الهی می دانستند و از جمع چهار عدد اول عدد ده بدست می آمد : 10=4+3+2+1

در مسیحیت، چهار عدد جسم و سه عدد جان است.

در مصر باستان، عدد مقدس زمان است و سقف آسمان را چهار ستون نگاه می دارد و چهار پسر هوروس از چهار جهت اصلی نگهداری می کنند.

جالب است که با توجه به بسیاری از پدیده های زبان شناختی و فرهنگی دیگر معلوم میشود که عدد چهار واقعاً نشان دهنده مرحله جدیدی در درک اعداد است. ما به آسانی میتوانیم یک، دو، سه یا چهار شیء را تشخیص بدهیم بدون آنکه نیازی به شمردن آنها باشد، ولی اگر تعداد بیش از چهار تا باشد باید آنها را بشمریم تا بگوئیم که چند تا هستند.

گفتیم که شکل مربوط به عدد چهار مربع و صلیب است. اگر یک مربع داشته باشیم و دو قطر آن مربع را بکشیم یک صلیب به وجود می آید که همین موضوع نمایانگر پویایی رقم 4 است . یک ضرب المثل چینی می گوید: «بی نهایت عبارت است از مربعی بدون گوشه». برطبق نظر فیثاغورث، مربع نماینده وحدت گونه ها و نشان دهنده برابری یک چیز با خودش است و میتواند نمادی از عدالت قانون تلقی شود که همه را به یک چشم می نگرد و از نظر افلاطون، مربع نماینده هماهنگی است که عالیترین فضیلت به شمار می رود.

     جالب است که در تمدنهای ثابت و غیر صحراگرد، مردمان خانه ها و پرچین های خود را به صورت مربع یا مثلث می ساختند. در حالی که مزارع و چادرهای قبایل چادرنشین و صحراگرد دایره ای شکل ساخته می شوند. پیوستگی میان دایره و مربع، همواره نمایانگر آسمان و زمین و پیوستگی آن دو است. اگر دایره نماد آسمان است، مربع نماد زمین است و اگر دایره نماد زمان باشد، مربع نماد مکان است. در معماری ایرانی (اسلامی) مربع به دایره (گنبد) تبدیل میشود و این یعنی اینکه از شکلی که ابتدا و انتها و آغاز و پایان دارد به شکلی که نه ابتدا و نه انتها و نه آغاز و نه پایان دارد می رسیم. از لحاظ فیثاغورسیان مربع نماد جان است ودر چین نماد انسان متناسب می باشد.

یک مثل کنفوسیوسی به این گونه بیان می شود :« عمل کردن در مربع یعنی آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران مپسند» که این مثل به نوبه خود همان شعار طلایی و مشترک در ادیان بزرگ است. در معماری که از مربع برج به دایره گنبد می رسیم ، معمولاً این مرحله توسط یک هشت گوشی انجام می شود که نیمه راه مرحله مربع شدن، دایره است. گاهی مربع نشانگر محدودیت است و در معماری مقدس یعنی معرفت متعالی و صورت مثالی ناظر بر کارها. مربع سازی دایره و دایره سازی مربع به معنی استحاله شکل کره ای آسمان ها به شکل مستطیلی (مربعی) زمین و بالعکس در ساختمان مقدس پرستشگاه یا کلیساست که به معنی اتحاد رمزی چهار عنصر و دستیابی به وحدت به کمک بازگشت به سادگی آغازین است.

     در میان نمادهای هندی، مربع صورت مثالی و الگوی نظم درعالم، معیار تناسب و سنجش کامل انسان است. بنیان پرستشگاه و هر مکان مقدسی مربع شکل است. مربع در پایه معبد بودایی، مظهر طرح زمین است.

     گفتیم که صلیب یا چلیپا هم مظهر و بیان کننده عدد چهار هستند. صلیب نمادی جهانی برای ارتباط بین زمین و آسمان است. مظهر درخت حیات و درخت روزی ده هم هست. صلیب نماد جهانی صورت مثالی انسان است که تا بی نهایت در سطح افقی و عمودی می تواند گسترده شود. از آنجا که صلیب می تواند به شکل نامحدود در همه جهات گسترش یابد (منظور چهار جهت است) باید مظهر زندگی سرمدی باشد. خط عمودی آن نماد آسمانی، روحانی و عقلانی، مثبت، فاعل و نرینه و خط افقی آن نماد خاکی، منطقی، منفی، منفعل و مادینه است. اگر کل صلیب (خط عمودی و افقی) را با هم در نظر بگیریم مظهر دو جنسی آغازین قبل از جداشدن توسط خدایان از همدیگر هستند.

صلیب همچون مربع نمایانگر زمین است و رابطه ای ظریف میان عدد چهار و مربع برقرار می کند. وقتی یک مربع را در یک دایره محاط می کنیم و اقطارش را هم رسم می کنیم به این ترتیب صلیب یک رابطه میان دایره و مربع برقرار میکند (رابطه ای میان زمین وآسمان). صلیب از نقطه تقاطع خط هایش که بر مرکز دایره منطبق است به سوی دایره می رود و آن را به چهار بخش مساوی تقسیم می کند. با متصل کردن انتهای خطوط صلیب، مربع و مثلث حاصل می شود. صلیب میان دایره تداعی کننده چرخ سرنوشت و صلیب میان مربع تداعی گر و نماد ثبات میباشد.

  پنج: عدد انسان است زیرا به صورت پنج ضلعی است که سر و بازوان و پاها را نشان می دهد. در حقیقت عالم کبیر بشری را تداعی می کند. پنج ضلعی یعنی بیکرانگی وجود و نمادهای قدرت و کمال دایره را نیز شامل می شود. ستاره پنج پر همانند دایره، نماد کلیّت است. پنج عدد وصلت الهی ( hieros   gamos) یا همانی که از آن به عنوان ازدواج مقدس و یا گاهی روسپیگری مقدس نام برده می شود هم هست. زیرا حاصل ترکیب عدد مونث و زوج دو، و عدد مذکر و فرد سه است. 5=3+2

گاهی صلیب نمایانگر عدد پنج است. زیرا چهار پر آن نمایانگر چهار عنصر جهان هستند که در نقطه پنجم یعنی مرکز به وحدت می رسند.

ستاره پنج پر از وصل کردن اقطار یک پنج ضلعی منتظم به وجود می آید. ستاره پنج پر تداعی کننده طرح مرد ویترووین لئوناردو داوینچی هم هست که مردی را درون دایره با دست و پای باز کشیده است. 

 اما تصویر پنج پر در کتیبه های سلطنتی سومری مربوط به اواخر هزاره چهارم و اوایل هزاره سوم پیش از میلاد دیده می شود که در آنجا نماد حد قدرت پادشاه است که به دورترین گوشه زمین میرسد. این طرح را به عنوان مظهر رمزی فیثاغورسیان به کار می بردند. و بعدها ستاره شناسان قرون وسطی و ساحران از آن استفاده می کردند. برای دور نگه داشتن ارواح خبیثه، آن را در راهروها قرار می دادند.

از طرفی به عنوان یک نماد عیسوی، حاکی از پنج زخم بدن مسیح است.

این شکل شخصیت کامل و وجود بی پایان را تداعی می کند و نیرو و کمال دایره را میپذیرد. پنج گوشه آن عبارتند از: روح، هوا، آتش، آب و خاک و پنج حرف SALVS در پنج گوشه آن مظهر سلامتی و پنج حس است. همچون دایره، قدرت اسارت نیروهای شر و عناصر را دارد (ذکر کنیم که وقتی کسی بیماری صرع و یا مثل آن داشته و حالت آن به شخص دست می داده، دور او را یک دایره می کشیدند تا مراسم مذهبی و جادویی را برایش انجام دهند و ارواح خبیث را از او دور کنند یا به دام بیندازند.)

درجادوگری ، طلسم پنج پر برعکس مظهر بز اهریمن و پای جادوگر است. وارونه این طلسم نشانه طبیعت واقعی انسان به صورت معکوس است. این شکل نماد جادوی سیاه به شمار می رود.

 عدد پنج در اسلام به عنوان نمازهای پنج گانه، پنج ستون دین، پنج تن آل عبا و ... دیده می شود. عدد پنج در مراسم پارسی و مندایی بسیار پر معنی است و احتمالاً با پنجه مقدس (پنجک) که مراسم نوروزی در آن روزها اجرا می شد در ارتباط است. زیرا سال را 360 روز فرض می کردند و پنج روز آخر را به آن می افزودند. د رفرهنگ چینی می توان به پنج عنصر، پنج کوه مقدس و... اشاره نمود. درفرهنگ فیثاغورسی نشان دهنده Hieros gamos ، ازدواج زمین و آسمان و مظهر آپولون (Apollo) است. زیرا ایزد نور است و پنج ویژگی دارد. در مسیحیت، مظهر انسان پس از هبوط، پنج حس، پنج نقطه صلیب، پنج جراحت مسیح است. در فرهنگ یونانی - رومی عدد عروسی، عشق و وحدت است و عدد ونوس می باشد.

 هفت: هفت نخستین عددی است که هم مادی و هم معنوی می باشد.

هفت یعنی کمال، امنیت، ایمنی، آرامش، وفور، اتحاد مجدد، سنتز و بکارت. هفت عدد مادر کبیر است. به اعتقاد فیلن، هفتمین قوه هر عددی هم مربع است و هم مکعب و از این رو اهمیت به سزایی دارد.

در بسیاری از اساطیر، اژدهای هفت سر دیده میشود.

هفت نماد پیچیدگی و تودرتویی است. حاکی از بطن در بطن بودن خلقت، زمین، آسمان و هر آنچه که عمیق و ژرف و وسیع است میباشد. سمبل مراتب کمال و تعالی است.

 هفت با نقطه اوج عمر که 63 (9×7) یا (7-70) باشد ارتباط پیدا می کند. 63 سنی است که پیامبر اسلام در آن سن وفات یافت. ترکمنهای ایران وقتی به سن 63 سالگی میرسند یک نوع مراسم برپا میکنند.

هفت باکره است زیرا با ضرایب آن هیچ عددی که زیر ده باشد به دست نمی آید و در میان نخستین دهگان تنها عددی است که مقسوم علیه 360 واقع نمی شود.

هفت که سه گان روحانی (3) و چهارگان محسوسات (4) را در بردارد (3+4) همه آفریدگان را شامل می شود.

هر یک از شاخه های درخت حیات هفت برگ دارد.

هفت نماد طبقات زیگورات ها است. در حقیقت زیگوراتها با عدد چهار و پنج و هفت در ارتباطند: چهار زاویه زیگورات رو به چهار جهت. این چهار جهت (چهار نقطه) به اضافه قله آن که رو به آسمان بود پنج نقطه می شدند که از این راه خدایان به زمین آورده می شدند.

در نزد مصریان هفت، نماد زندگانی جاودان و ابدی بوده و به همین دلیل حرف Z که چیزی جز دو 7 نیست، (حرف اول لغت Zao به معنای من زنده ام و واژه Zeus (زئوس) پدر روحانی همه زندگان) گرامی بوده است.

در اساطیر و اندیشه های زرتشتی هرمزد و شش امشاسپندان عدد هفت را تشکیل میدهند.

رقم هفت، نمودار زندگانی جسمانی (6) پیوسته به حیات الهی (1) (7=1+6) است. علامت صلیب (T(Tau دوباره در عدد هفت ظاهر می شود. این علامت یکی از کهن ترین علایم دنیای باستان است که نشان هفتگانی بوده و در حکمت گنوسی و در نزد زرتشتیان و فیثاغورسیان و ... طلسمی سحرآمیز به شمار می رفت و حتی یازده قرن قبل از میلاد مسیح و در میان قوم اینکا علامت T مشاهده می شود.

تعبیر دیگری که برای صلیب به کار میرود از این روست که انسانی که بر این صلیب آویخته میشده منجی عالم به شمار می آمده است. او نمایشگر الوهیت و انسان خداواری محسوب می شده که عمل شهوانی آدمیزادگان را به اوج کمال می رساند.

 در اندیشه های اسلامی، نخستین عدد کامل هفت است و هفت بار طواف کعبه مظهر هفت نشانه خداست. در اندیشه های بودایی، عدد صعود و عروج با بالا و دستیابی به مرکز است. در ستاره شناسی هم، هفت ستاره خوشه پروین و ... را داریم.

 در دین یهود شمعدان هفت شاخه وجود دارد که به آن منوره (Menorah) گفته میشود. این شمعدان مظهر حضور الهی است. ساقه شمعدان نقش درخت کیهانی و محور عالم را می پذیرد. شاخه های هفت گانه آن عبارتند از : خورشید، ماه و سیارات و همین طور هفت روز هفته و هفت ستاره دبّ اکبر و هفت دوره و نیرو در جهان.

در اندیشه های فیثاغورسی، هفت عدد کیهانی که شامل سه آسمان و چهار جهان است.

در مصر باستان عدد هفت برای اوزیریس مقدس شمرده می شود.

در فرهنگ میترایی، غار میترا هفت در و محراب دارد و نردبان هفت پله مظهر درجه راز آشنایی در آیین رمزی آنهاست. در عرفان و تصوف ایرانی- اسلامی هفت شهر عشق و هفت حال صوفی را داریم.

در آنچه که به عنوان سمبل فروهر می شناسیم، هفت رمز وجود دارد و در ایران باستان هفت جشن پارسایی داریم که عبارتند از: نوروز، مهرگان، سده، زادروز، زناشویی، سیزده به در، یلدا.

اهورامزدا هفت صفت دارد: نور، عقل نیک، راستی، درستی، قدرت، تقوی، خیر، فناناپذیری

در آیین مهر روی برخی نقوش برجسته مهرپرستی هفت سرو دیده می شوند. مهرکده ناحیه دورا دارای هفت پله است که به محرابی ختم می شود. درجات هفت گانه تشرف به آیین مهر عبارتند از: کلاغ، عروس، سرباز، شیر، پارسی، پیک خورشید، پیر. دیگر اینکه امروزه عدد هفت را در سفره های هفت سین هر ایرانی مشاهده می کنیم.

  هشت: هشت عدد بهشت بازیافته است. به صورت (1+7) به معنای اوکتاو (octave) و شروع دوباره است. چون نخستین عدد مکعب است مظهر اتحاد به شمار می رود و چون شش سطح دارد نمایانگر کمال است از طرفی مکعب نماد ثبات و پایداری است. در هنر غرب ، تکیه گاه ایمان (faith) و برخلاف کره ناپایدار (به معنای بخت واقبال) است. مکعب همچنین تکیه گاه تاریخ است. هشت ضلعی آغاز تبدیل مربع به دایره و بالعکس است. در اندیشه های مسیحی، مفهوم باززایی و تولد دوباره است. معمولاً حوض غسل تعمید هشت ضلعی است زیرا نماد مکان باززایی است.

 نه: نُه عدد محیط است. از این رو برای محیط درونی به 90 و360 درجه تقسیم می شود.          همچنین دایره با عدد 10 که عدد مقدس در نزد فیثاغورسیان است مشخص می شود. که نُه به مفهوم عدد محیط و یک به معنی مرکز از آن استنباط می گردد.

در بسیاری از زبانهای هندواروپایی کلمه است که برای این عدد به کار می رود بسیار نزدیک به صفتی است که مفهوم تازگی و نو بودن را می رساند. دقت کنید:

در لاتین : novus, novem              در فرانسه :neuf,neuf

در انگلیسی:new, nine                   در آلمانی : neu , neun

در سانسکریت : nava, nava           در فارسی : نُه و نو

در نخستین دوره ای که بشر شروع به شمارش کرد، عدد نه مرحله تازه ای پس از هشت محسوب می شد. عدد 8 (achta,acht,eight, huit,octo) در پنج زبانی که در بالا نام بردیم خود از نظر دستوری از تثنیه نام ع (tehatvara, vier, four, quatre quattuor) قابل اشتقاق بود. در بیشتر زبانهای سامی، نامهایی برای عدد نه به کار می رود که از لحاظ آوایی به هم نزدیکند. در اکدی واژه tishu، در عبری واژه tesha، در سریانی کلمه tscha، در عربی کلمه «تسع» و در اتیوپیایی واژه tesu. بنا به دستور زبان عربی ،کلمه تسع از ریشه «وسع» مشتق می شود که به معنی «وسیع بودن یا شدن » است. بنابراین ممکن است مفهوم تازگی که در زبانهای هندواروپایی در ارتباط با عدد نه مشاهده می شود در زبانهای سامی هم به نوعی وجود داشته باشد.

     اگر به یک دلاری و عقابی که روی آن است دقت کنید، متوجه می شوید که تعداد پرهای دم آن از نه پر تشکیل شده است. نه رقم نزول قدرت آسمانی به جهان است. از طرفی زنگ نیایش آنجلوس در کلیسای کاتولیک رومی، نه بار به صدا در می آید.

طول آبستنی انسان نه ماه است.

در فرهنگ بودایی، عدد لاهوتی و نیروی روحانی اعلاء است.

در فرهنگ چینی (3×3) خوش یمن ترین اعدادند.

در اندیشه های فیثاغورسی، حدّ نهایی اعداد است و سایر اعداد در آن موجودند و به آن بر میگردند. در مصرخدایان نُه گانه داریم. در سنت هندو، ماندالای (دایره) هشتاد و یک مربعی را شکل می دهد که متضمن معنای عالم است. در هنر یونانی - رومی نُه ایزد و بعدها نُه موز (muses) ایزد بانوان هنر وجود داشت که واژه موزه (museum) از آن به وجود آمده است.

  دوازده: از ضرب 4×3 به وجود می آید و می تواند نشانگر یک دایره کامل باشد. معمولاً در بیشتر ملل مبنای تقسیم قرار گرفته و نماد گذشت زمان و پرشدن پیمانه است.

  در بابل و مصر، منطقه البروج به دوازده برج تقسیم شده بود و هر ماه از ماه های سال را به برجی نسبت می دادند. حماسه گیلگمش نیز با خط میخی بر دوازده لوح نگاشته شده است. مصریان سال را به 12 ماه سی روزه تقسیم کرده بودند و با الحاق پنج روز (پنجک) یک سال 365 روزه به وجود می آوردند.

  خدایان مستقر در کوه المپ در یونان باستان، دوازده نفر بودند که رهبری آنها به عهده زئوس بود. تعداد خدایان در اساطیر روم به دوازده تن می رسید که رهبری ایشان به دست ژوپیتر بود. در ایران، بروج دوازده گانه در بندهشن به این صورت آمده است: گاو (ثور)، دوپیکر( جوزا)، خرچنگ ( سرطان)، شیر (اسد)، خوشه (سنبله)، بره (حمل)، ترازو( میزان)، ماهی (حوت)، دلو( سطل چاه)، بز( جدی)، نیم اسب ( قوس)، کژدم ( عقرب)

     در اساطیر زرتشتی، مجموع عمر مادی و معنوی برابر با دوازده هزار سال است.

در هند باستان، برهما دوازده خدا برای کمک به خود در امر آفرینش خلق کرد.

در پرو هم، سال را به دوازده ماه تقسیم می کردند. در فرهنگ یهود - تلمود (Talmud) دوازده ساعت نخستین در روز اول حیات آدم چنین تفسیر می شود:

1- پروردگار خاک را جمع می کند.      

2- خاک به صورت گل در می آید.

3- پروردگار پیکر آدمی را می سازد.  

 4- پروردگار در آن روح میدمد.

5- آدم بر دو پایش می ایستد.     

6- آدم موجودات زنده را نام می برد.

7- پروردگار به او حوا را می بخشد.

8- آدم و حوا با هم در می آمیزند.

9- پروردگار آنها را به نزدیک نشدن به درخت معرفت فرمان می دهد.

10- نافرمانی آدم و حوا  

11- پروردگار فرمانش را بر ضد آن دو صادر میکند.

12- پروردگار آن دو را از بهشت می راند.

در تفکر اسلامی- شیعی دوازده امام داریم.

در تفکرات بودایی، شورای دالایی لاما دوازده عضو دارد.

در فرهنگ سامی، دوازده روز نبرد آشفتگی آغازین و کیهان وجود دارد.

در فرهنگ عبری، درخت حیات دوازده میوه دارد و در فرهنگ مسیحی، مسیح دوازده حواری دارد. در آئین میترایی، میترا دوازده مرید دارد (شاید این هم دلیلی باشد که مسیحیت از میترائیسم گرته برداری کرده است.)

اسطوره ای افسانه ای

مقاله زیر در کنگره نکوه داشت ملاعباس راشد تربتی ارائه وبه عنوان مقاله برگزیده در

کتاب «اسوه فضیلت ها »

 به چاپ رسیده است.

 

 

 

حاج آخوند ملاعباس راشد تربتی

 

اسطوره ای  افسانه ای

 

 

 

چکیده :

حاج آخوند ملاعباس راشد تربتی را باید از شخصیت های نادرالوجودی دانست که جان و دل آنان ازعشق به خدا به عنوان خالق وعشق به مردم به عنوان مخلوق لبریز است و فقه او ، علم او، مدرسه ومسجد او، با مردمداری و فداکاری وخدمتگزاری و ازخودگذشتگی توأم بود . عبادت و عرفان و زهد او تعارضی با کار و تلاش و تولید و خدمت نداشت بلکه تجلیات یک روح و یک شخصیت واحد بود . مردم او را چنان می دیدند که یک تنه برابر چهار تن کار می کند ، در سوارکاری چالاک و ورزیده است ، هوشمند و مبتکراست ، یکپارچه ادب و معرفت است، قهرمان مقاومت و استقامت است و با این وجود حالات او درتنهایی و اجتماع ازحیث خلوص و خداجویی یکسان است. چه آنگاه که در وسط بیابان ودرفصل زمستان آرام و استوار و باخضوع و طمانینه بر روی یخ ها به نماز می ایستد ، چه آن گاه که در هنگامه قحطی دوران جنگ بین الملل اول و زلزله سال 1301 شمسی درخدمت به مردم سرازپای   نمی شناسد. وی را باید در زمرة متشرع ترین عارفان و عارف ترین متشرعان قرار داد .

او از مردمی ترین شخصیت هایی است که در همان حال از عابدترین آنان بوده است. مردی که برای خدا خود را وقف مردم کرده بود و بویی از ریاکاری و عوام فریبی و دنیاداری در وجودش نبود. و مردم نیز به او عشق می ورزیدند و صاحبان قدرت به عظمت و شکوه خدایی و مردمی او معترف بودند  اما او در همان حال و در اوج محبوبیت و اقتدار خویش از مدرسه و مسجد به مزرعه  می رفت و بیل وکلنگ را نه برای افتتاح بلکه برای امرارمعاش به دست می گرفت و کار می کرد . اهل کشف و کرامت ، اسوه تقوی و فضیلت ، نمونة وارستگی وآزادگی و قناعت ، مستغرق در عوالم عشق و خدمت و مجسمه پارسایی و معنویت بود .

 

مقدمه :

     حاج آخوند ملاعباس راشد تربتی یکی از برجسته ترین و ممتازترین چهره های معنوی و مردمی درتاریخ اخیر ایران است. زندگی او به افسانه و شخصیت او به اسطوره شبیه است، تا آنجا که هرکس ممکن است با خود بگوید : به راستی آیا انسان می تواند تابدین پایه ارتقاء یابد؟

 

ولادت

مرحوم حاج آخوند ملا عباس تربتی درسال 1288 قمری مصادف با1250 یا 1251 شمسی ودرپانزده کیلومتری شرقی

تربت حیدریه،  ده « کاریزک ناگهانی‏ها » متولدگردید وتا حدود چهل سالگی ساکن آن ده بود.

 

والدین

     حاج آخوند ، فرزند مردی به نام « ملا حسینعلی » اهل «کاریزک » و زنی به نام « شیرین» از اهالی « قاین» بود. اطلاعات چندانی از والدین حاج آخوند در دست نیست ؛ اما نقل شده که حاج آخوند از خوبی، دیانت، خانه داری، حلم و بردباری، کاردانی، تمیز کاری و دقت مادرش بسیار تعریف می‏کرد ونمی‏شد نام مادرش را ببرد و اشک در چشمانش نیاید.

 

تحصیلات و ازدواج

     درسن شش یا هفت سالگی ، پدرش او را نخست به مکتب ده ، سپس برای تحصیل به شهر تربت فرستاد و نزد مرحوم « حاج ملا عبدالحمید » مقدمات صرف و نحو عربی را به خوبی و با دقت تمام فرا گرفت .

     پس ازطی مقدمات ، به تحصیل سطح فقه و اصول پرداخت و پس از مدتی به مشهد رفته ، روزها را کار کرده وشب ها درس می‏خواند .  بعد از این مدت به ده خود بازگشته و به کمک پدر خود در کار زراعت مشغول شد و  در هنگام فراغت به گفتن مسائل دینی و موعظه کردن مردم می ‏پرداخت ،  دراین مدت نیز با همسری اهل روستای « مزدگرد » (در سه کیلومتری جنوب تربت) ازدواج کرد.

کار و تحصیل

     پس از ازدواج وآسوده گردانیدن خیال پدر درکار زراعت ، به منظور ادامه تحصیل ، هر پنج شنبه چند قرص نان خانگی تهیه کرده ، و همراه کتاب هایش بعد از خواندن نماز ظهروعصر پیاده  به طرف خانه عالمی که متن کتاب های فقه و اصول را در نزد او می‏خواند  به راه  می افتاد .

     شب جمعه و روز جمعه تا ظهر ، از استاد  به اندازه یک هفته از کتاب هایی مانند « معالم » و « قوانین » در اصول و « شرح لمعه » و « شرایع » در فقه درس می‏گرفت ، و ظهر جمعه پس از ادای نماز به سوی ده باز می‏گشت ، و از فردا ضمن اشتعال به کار زراعت به حاضر کردن درس ها می ‏پرداخت تا پنج شنبه دیگرکه  دوباره به محضراستاد برسد .

 

سفر کربلا

     در سال 1287 شمسی، با کاروان ، پیاده به کربلا رفت و این سفر هفت ماه طول کشید. روزی که بازگشت، مرد و زن همگی جمع شدند، به طوری که در خانه جای نشستن نبود.

 

 سفر دوم کربلا

مرحوم راشد نقل می‏ کند :

     درسال 1298 هجری شمسی، با کاروان به همراه حاج آخوند عازم کربلا شدیم که 5 ماه و20 روز طول کشید.  و گاهی پدرم یکی از پیاده ها را بر آن سوار می‏کرد.

پدرم همان برنامه نمازهای پنجگانه را دراوقات سه گانه با همان دقت و طمأنینه و منبرهای بعد از نماز   ( البته به طور مختصر) داشت. ازهرمنزل که راه می ‏افتادیم،آخرین نفر بودکه به راه می ‏افتادتا مطمئن گردد که همه هستند، و با اینکه

او قافله سالار نبود، تفقد حال همه را می‏کرد، چرا که این را وظیفه ی دینی و اخلاقی خود می ‏دانست.

بسا می ‏شدکسانی از اهالی منزل های میان راه، حالت نمازخواندن او را می‏دیدند وسخنان ساده و بی ریا و مؤثرش را می‏شنیدند و مجذوب او می‏شدند؛ و از این رو در بعضی از منازل بین راه کربلا نیز معتقدانی داشت.

 

انتقال به شهر

     درتمام این ایام ، عبادات ، نماز شب و روزه‏ ها همچنان جریان خودش را داشت، درکاریزک و در روستاهای دیگر نیز به کارهای دینی ، مجالس و منابر مردم رسیدگی می کرد بی آنکه در برابر آنها چیزی قبول کند.

     زمانی که مرحوم « حاج شیخ علی اکبر تربتی » که از شاگردهای مجتهد حوزه درس مرحوم «آخوند ملا محمد کاظم خراسانی » بود از نجف به تربت حیدریه بازگشت ، مرحوم ملا محمد کاظم او را به عنوان « مجتهد جامع الشرایط » معرفی کرد.

     حاج آخوند در درس « کفایة الصول » ایشان  حاضر می ‏شد ،  مرحوم  شیخ علی اکبر پس از آنکه با احوال حاج آخوند آشنا می ‏شود ارادت زیادی  درباره او پیدا می‏ کند و اصرار می‏ ورزد که زندگی خود را از ده به شهر تربت منتقل کند.اما حاج آخوند برای رعایت حال پدرش عذر می‏ آورد. پس ازآنکه پدرش فوت می‏کند مرحوم حاج شیخ علی اکبر مطلبی می‏گوید که در  حاج آخوند خیلی مؤثر می‏شود : ترویج دین بر شما واجب است و این کار در شهر بیشتر میسر است. در این هنگام حاج آخوند تصمیم گرفت که به تربت منتقل شود و این در سال 1289 هجری شمسی واقع شد.

     پس از انتقال به شهر، مرحوم شیخ علی اکبر به وی تکلیف کرد که به جای او در مسجد به نماز بایستد و امامت کند. حاج آخوند با دلیل علمی امتناع کرد، ولی  شیخ علی اکبر با جواب علمی ایشان را قانع کرد که بر شما از لحاظ دینی واجب است که این کار را بکنید. خود مرحوم حاج شیخ هم گاهی درهنگامی که حاج آخوند مشغول نماز بود می‏ آمد و به وی اقتدا می‏کرد.

 

حج

     حاج آخوند در سال 1306 هجری شمسی عازم مکه معظمه شد ؛ با اینکه احتمال داشت به ایشان گذرنامه داده نشود با این حال از اینکه به طور غیر قانونی برود امتناع ورزید و گفت : من چنین کاری نمی‏کنم . با آن که بی نهایت اشتیاق زیارت مکه را دارم ولی بر خلاف معمول و قانون حاضر نیستم . ایشان در سایرکارها نیز همین طور بود.

 

مراعات حق الناس

     فرزند بزرگوارش مرحوم شیخ حسینعلی راشد خطیب توانا و شهیر رادیو ایران درباره پدربزرگوارش می گوید: « من ، حسینعلی راشد ، با برادرم ، هر دو جزو طلاب علوم دینی بودیم و پدر من در تمام عمر یک شاهی از وجوهی که نزد او می آوردند به ما نداد حتی ما را چنان ترسانده و تربیت کرده بود که واقعاً اگر می خواستیم دست به آن ها بزنیم خیال می کردیم دست به مار و عقرب  می زنیم. من جوان بودم و در مشهد درس می خواندم ، ایام تابستان به تربت رفته بودم ، نزدیک غروب بود ، مادرم پول خرد لازم داشت ، یک پنج قرانی نقره که در آن زمان رایج بود می خواست خرد کند ، به پدرم گفت : این پنج قرانی را با آن پول ها خرد کنید. پدرم گفت :  « با این ها خرد نمی کنم ، بفرستید سرکوچه در دکان بقالی خردکنید » و من بردم آن را نزد بقال کوچه خرد کردم .

 

عمل به فروع دین

     مرحوم حاج آخوند گذشته ازآن که خودش از وجوه شرعیه مصرف نمی کرد ، ازمال خودش هم خمس و زکات می داد. ازهمان ملک مزروعی مختصری که داشت و از پدر به او ارث رسیده بود زکات گندم را در همان سرخرمن جدا می کرد و بقیه را به خانه می آورد و چون موقعی که شخصاً به کار زراعت پرداخته گویا به ماه قمری ، اول ماه رجب بوده یا اولین سالی که شخصاً محصولی به دست آورده اول ماه رجب بوده ، همان اول ماه رجب را اول سال خمس خود قرارداده بود ، درحالی که سال خمس، مخصوصاً درکارهای زراعتی، باید سال شمسی باشد نه قمری . به هرحال همه ساله در اول ماه رجب از آنچه درخانه داشتیم یک پنجم آن را جدا می کرد. از گندم وآرد گرفته تا نان پخته ای که در صندوق بود ، تا یک من روغن یا کشک مختصری قند یا چای، تا برسد به نمک و فلفل و زردچوبه . پنج یک همه اینها رابه عنوان خمس که نیمی سهم امام است و نیمی سهم سادات بیرون می کرد و به مصرفی که باید  می رساند.

 

نماز روی یخ

مرحوم راشد نقل می‏کند:

     پدرم عازم کاریزک گشت که هیزم بیاورد. مرا نیز چون هیچگونه تفریح و گردشی در تربت نداشتیم و دلتنگ بودیم با خود برد. دو شب در کاریزک بودیم تا آنکه یک بار هیزم و خورجینی از بعضی لوازم خوردنی زمستانی فراهم کردند. شب دوم یک ساعت به اذان صبح مانده از کاریزک برای رفتن به تربت به راه افتادیم. زیرا اگر می ماندیم تا آفتاب برآید یخ زمین باز می شد و راه پیمودن با الاغ در میان گل کار دشواری بود، شب بسیار سردی بود، آسمان صاف بود و ستارگان درشت و درخشان بودند. ولی سردی هوا گوش و گردن و دست و پا را می سوزاند.

دو الاغ داشتیم که یکی را هیزم بار کرده بودند و خورجین را بار یکی دیگر کرده و مرا روی آن سوارکردند. مردی بود به نام « شیخ حبیب» از دوستان و مریدان پدرم تا روستای حاجی آباد که در راه کاریزک به تربت است و سه کیلومتر با کاریزک فاصله دارد همراه ما آمد و پدرم و او چون می خواستند هیزم ها را که به طرز خاصی بسته می شد بار الاغ کنند دست کشهای انبانی که در محل می ساختند به دست داشتند.آن دو پیاده و من سوار از عمه و شوهرش که در خانه آنها بودیم و به ما کمک کرده بودند خداحافظی کردیم و به راه افتادیم. در فاصله کاریزک تا حاجی آباد پدرم همچنانکه پیاده می آمد نماز شبش را خواند و شیخ حبیب نیز با او همراهی می کرد.

    چون به حاجی آباد رسیدیم صبح دمید ودرآن هوای سرد و باد تند وبرانی که می وزید روی آن زمین های یخزده که بدن انسان را خشک می کرد مرحوم حاج آخوند جلو ایستاد رو به قبله و شیخ حبیب به او اقتدا کرده نخست اذان گفتند و سپس اقامه و نماز صبح را با همان طمئنینه و خضوع و توجهی خواند که همیشه می خواند، در حالی که از چشمان من از شدت سرما اشک می ریخت و دانه های اشک روی گونه هایم یخ می بست پس از نماز، شیخ حبیب به سوی کاریزک برگشت و ما راه تربت را در پیش گرفتیم و لازم نیست که بنویسم با چه مشقت نزدیک ظهر به تربت رسیدیم.

 

عظمت حاج آخوند

یکی ازفرزندان مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانی نقل می‏ کرد :

     درزمستانی درراه مشهد برفگیر شدیم و در قهوه خانه ‏ای ماندیم. شب فرار رسیده بود که اتومبیلی از طرف مشهد رسید و چهار نفر از جوانان پولدار خوشگذران مشهد که چهار خانم با خود داشتند به سبب برف و تاریکی به همین قهوه خانه پناه آوردند.آمدن آنها در آن شب، بزم عشرتی مجانی برای مسافران به وجود آورد. جوانان بطری های مشروب و خوراکی ها را چیدند و زن ها بعضی به خوانندگی و بعضی به رقص پرداختند. درگرماگرم این بساط ، در قهوه خانه باز شد و مرحوم حاج آخوند با سه چهار نفرکه از تربت به مشهد می‏رفتند و مرکبشان الاغ بود از ناچاری برف و تاریکی شب، رو به همین قهوه خانه آورده بودند واز صاحب قهوه خانه اجازه می‏خواستند که به آنها جایی بدهد و اوگفت سکوی آن طرف خالی است. من با مشاهده این وضع هراسان شدم وگفتم که نکند یا از جانب حاج آخوند نسبت به این ها تعرضی بشود یا از جانب این ها به آن مرد اهانت شود وآماده شدم که اگر خواستند به حاج آخوند اهانت کنند در مقام دفاع برآیم؛ هر چه بادا باد . اما حاج آخوند وارد قهوه خانه شد به طوری که گویا نه کسی را می‏بیند و نه چیزی می‏شنود و به سوی آن سکو رفت و چون نماز مغرب وعشا را نخوانده بودند طرف قبله را پرسیده و به نماز ایستاد ، آن چهار نفر به وی اقتدا کردند. من هم غنیمت دانستم، وضوگرفتم و اقتدا کردم. چند نفر دیگر نیزازمسافران از بزم عشرت رو برگردانیده و به صف جماعت پیوستند. قهوه ‏چی نیزگفت: غنیمت است یک شب اقلا نمازی پشت سر حاج آخوند بخوانیم. خلاصه وقتی که از نماز فارغ گشتیم از جوان ها و خانم ها اثری نبود. بساط خود را جمع کرده بودند و نفهمیدم درآن شب برفی به کجا رفتند.

شخصیت معنوی اوآمیزه‌ای از انعطاف و تأثیرگذاری بود، یکی از مقامات انتظامی آن زمان،اعتراف کرده است که از وی می‌ترسد؛ چون اگر حاج آخوند نفرین کند، اثرمی‌کند!

 

فکر باز حاج آخوند

مرحوم راشد نقل می کند :

    درسال 1322 شمسی، برای زیارت و نیز عیادت مرحوم حاج آخوند، با همسرم به مشهد رفتیم. اوایل رجعت چادر بود، اما هنوز کاملاً رجعت نکرده بود؛  همسر من مانتو می‏پوشید و روسری بزرگتری که کاملاً او را می‏پوشاند. روزی مرحوم حاج آخوند می‏ خواست به حرم مشرف شود. همسرمن گفت که من نیز همراه اومی‏ آیم. من گفتم : تو چادر نداری، خوب نیست همراه پدرم باشی. پدرم متوجه گفتگوی ما شد وگفت که کو ببینم لباسش چگونه است؟چنان می‏نمود که تا آن وقت درست به این زن که عروسش بود ومحرم، نگاه نکرده بود.همین که او را با مانتو و روسری دید گفت: « این که پوشیده ترازچادر است . بیا بابا سوار شو» و او را درکنارخود دردرشگه نشانید.

 

 اخلاص حاج آخوند

باز از مرحوم راشد نقل شده است :

      درسال1300 شمسی، ماه رمضان، مردم مشهد پدرم را به اصرار در مشهد نگه داشتند.آن ماه، در مسجد گوهرشاد، نماز ظهر و عصر را می‏خواند و سپس به منبر می‏رفت. مردم بسیاری به وی اقتدا می‏کردند و اغلب از سرشناسان متدین در مشهد بودند. این گذشت تا سال 1318 که پدرم به سببی از تربت به کاریزک برگشته بودند. در بهارآن سال باران زیاد شده بود وبسیاری خانه ها که خشتی بودند خراب شده بودند. ازجمله مسجد ده ریخته و فقط بخش مختصری ازآن سالم بود. پدرم زیر همان قسمتی که نیم فرو ریخته ( ونیم سالم ) بود، حصیر را پاکیزه کرده بود و سه نوبت نمازش را همانجا می‏خواند.

روزی پدرم برخاست و وضو گرفت و به مسجد رفت. من نیز غنیمت دانستم که نمازی پس از چند سال با آن مرد بخوانم. به مسجد رفتم؛ ازجانبی وارد شدم که او مرا ندید وآهسته جلو رفتم. در رکعت دوم نماز بود و خدا می‏داند که میان این نمازش در حال تنهایی درمیان آوارهای فروریخته ی مسجد این ده، با آن نمازی که در مسجد گوهرشاد به او اقتدا کردم، و نیمی از صحن مسجد گوهرشاد وتمامی یک شبستان ازجمعیتی که به اواقتدا کرده بود پر بود، از لحاظ طمأنینه و قرائت و همه ذکرهای واجب و مستحب ذره ‏ای تفاوت وجود نداشت.

 

از خود گذشتگی

مرحوم تهرانیان می‏ گفت: درمکه دست مرحوم حاج آخوند از پنجه تا بازو ورم کرد و درد شدید داشت. با این حال طواف های متعدد انجام می‏داد برای یکی یکی خویشاوندان ودوستان زنده ومرده. با همان دست دردمند، به نیابت بیش ازهفتاد هشتاد نفرنمازطواف نساء خواند. هرکس می‏آمد و می‏گفت به نیابت من هم دو رکعت نماز بخوانید می‏خواند، حتی برای کسانی که نمی‏نشناخت.

 

همراهی در سفر

     دربندرسوئز، سوارترن شده بودند که یکی ازهمراهان حاج آخوند درسفر(حج) را گرفته و پیاده کردند.مرحوم حاج آخوند که تمام اثاثش درترن بوده، در حالی که ترن آماده حرکت بوده، پیاده شده و همراه او می‏رود. ایشان می‏گفت: « من دیدم که این آدم غریب که زبان هم نمی‏داند ممکن است از بین برود. من هم کاری از دستم بر نمی‏آمد. اما گفتم اقلاً او را تنها نگذارم ».آن ها را می ‏برند وازمرحوم حاج آخوند می‏پرسند: شما هم با این آدم همدست بوده ‏اید؟ می‏گوید: نه . می‏پرسند: چرا آمدی؟ می‏گوید: برای این که او تنها نباشد چون همسفر من است. می‏گویند : شما آزاد هستید بروید . می‏گوید: اگر می‏خواستم بروم که نمی ‏آمدم . نهایتاً هم ، او را آزاد می‏کنند و به رفقایشان ملحق می‏شوند.

 

نگاه نافذ

و نیز از مرحوم راشدنقل شده است که :

      روزی رو به چهارراه مخبر الدوله می ‏رفتیم، مرحوم حاج آخوند در جلو حرکت می‏کرد و من از دنبال، در نزدیک چهارراه پاسبانی جلو مرا گرفت و نگهداشت و مطالبه جواز لباس کرد در حالی که به پدرم که پیش از من حرکت می‏کرد و لباسش از لحاظ ظاهر روحانی تر از لباس شهری من بود معترض نگشت.

من گویا جواز همراه نداشتم ... مرحوم حاج آخوند احساس کرد که من در پشت سرش نیستم، برگشت نگاهی کرد. پاسبان گفت: توبا این آقا هستی؟ گفتم: بلی . گفت: برو و مرا رها کرد در حالی که من از اول نگران بودم که مبادا متعرض ایشان شوند.

 

توجه باطنی

در مشهد مقدس فلکه‏ای دورآستانه امام رضا علیه السلام احداث کردند و تحولاتی ایجاد کرده بودند که در آن زمان کارهای مهم و جالب توجه برای هرکس بود. مرحوم راشد تعریف می‏کند :

      من همراه مرحوم حاج آخوند از درغربی صحن کهنه بیرون رفتیم و... چون به بست بالا خیابان رسیدیم که دو دهانه فلکه درآنجا به هم می‏پیوست، گفتم: « این فلکه ‏ای است که احداث کرده ‏اند». مرحوم حاج آخوند نگاه نکرد. ازایشان پرسیدم: «آیا نگاه کردنش گناه دارد؟» گفت: « نه، گناه ندارد. ولی به همین اندازه حواسم پرت می ‏شود».

 

تقوا در جوانی

به مناسبتی حاج آخوند به فرزندش حسینعلی راشد گفت :

 «پیش از آنکه با مادرت ازدواج کنم نام دختری را در کاریزک برای من برده بودند که ازدواج با او سر نگرفت و من هرگاه ازکوچه آنها می‏گذشتم حتی به در خانه آنها نگاه نمی‏کردم».

 

توجه به واجبات درهنگام مصیبت

در سال 1301 شمسی در تربت زلزله ‏ای رخ داد که در شهر و دهات جنوب شهر، بیش از هزار و هفتاد نفر جان دادند و ویرانی زیادی به بارآمد. زلزله هنگام سحر رخ داد و مردم به کوچه و خیابان ریختند .ازآن طرف هم باران شدیدی می‏ بارید. دراین میان، حاج آخوند میان جمع رفته، مردم را متوجه می‏کند که نمازآیات بخوانند و نیز نماز صبحشان قضا نشود. در محلی، با فرش وگلیم و چادر، موقتاً سرپناه ناقصی در مقابل باران سیل آسا درست می‏کنند و مرحوم حاج آخوند، با نماز و دعا موجب آسایش خاطر مردم می‏گردد.

 

روحیه فداکاری و مدیریت

یکی دو ساعت از طلوع آفتاب گذشته، خبر ویرانی چند روستا در جنوب تربت را می‏دهند. در این هنگام، حاج آخوند پیاده به راه افتاد، در برخورد با چند تن از تجار و کسبه به آنها می‏گوید:

چلوار و متقال و کرباس، هر چه دارید با سدر وکافور برای مردگان و خوراک و پوشاک برای زنده ‏ها زود بفرستید و پیغام می‏دهد که هر اندازه ممکن است، مردان با بیل و کلنگ، زود خودشان را برسانند و نان سفره خود را بردارند و کاه و جو برای مرکبهای خود بیاورند که حاجت پیدا نکنند از خانه ‏های اشخاص متوفی چیزی بردارند و ازکاه و یونجه ه‏ایی که آنجاست و هنوز معلوم نیست مال کیست، به حیوان های خود ندهند.

حاج آخوند حدود ظهر به روستاهای ویران شده می‏رسد و مردم هم پشت سر ایشان پیاپی می‏رسند.خودش سه شبانه روز درآنجا می ‏ماند و مردم از شهر و روستاها ، بی مضایقه برای کمک می ‏شتابند؛ ولی چون هوا بوگرفته و منظره هول انگیز بود، طاقت نمی ‏آوردند که بیش از یک روزکارکنند و بعد ازیک روز رفته، عده دیگری می ‏آمدند ، در حالی که حاج آخوند همچنان مشغول بود.ایشان مردم را تقسیم می‏کنند در بیرون آوردن اجساد از زیر آوار، کندن قبر، بریدن کفن، و شستن اموات، و به هر گروه احکام و وظایف شرعی وآداب کار خود را توضیح می‏دهد. ایشان به همه رسیدگی می‏کرد و بر همه جنازه ها شخصاً نماز می‏خواند و پس از دفن جنازه ها، بازماندگان را جمع کرده ، دلداری می‏داد و نصیحت می‏ کرد که سر تقسیم میراث منازعه نکنند، و احکام میراث را برایشان  می ‏گفت.غالباً صاحبان مصیبت همین که می ‏دیدند حاج آخوند بر جنازه ی متوفای آنها نماز خواند و در مراسم حاضر بود، نیمی از غمشان تخفیف می‏ یافت. به این ترتیب در سه شبانه روز، یک هزار و بیست جنازه از مرد و زن و کودک، با آداب شرعی و رعایت همه احتیاط ها، به خاک سپرده شدد و به احوال بازماندگان نیز رسیدگی گردید. با دیدن این وضع، در مردم روحیه معنوی و توجه به خدا و درستکاری به وجود آمد ، طوری که حتی یک مورد نزاع سر تقسیم ارث در آن چند ده پیش نیامد.

 

خستگی ناپذیری

مرحوم «سید حسن مسگر» که همراه ایشان بود می ‏گفت:

حاج آخوند درآن سه شبانه روز نه غذا خورد و نه خوابید. همه آن فضا از عفونت چنان بود که کسی تاب            نمی ‏آورد؛ به همین جهت مردم دسته دسته عوض می ‏شدند، اما او تمام این سه شبانه روز، از محل بیرون آوردن این جنازه به محل بیرون آوردن آن جنازه و ازکنار این تخته مرده شویی به کنار آن تخته و ازکفن کردن یکی به دیگر و از نماز خواندن براین به نماز خواندن برآن و از سرگور این و فاتحه خواندن بای این به گور دیگری و فاتحه خواندن برای او می ‏رفت تا کارها را به خوبی سامان داد و به شهر برگشت.

 

انجام تکلیف

 خبراین ماجرا به تهران رسید.رئیس الوزرا دربرابرزحمتی که کشیده بودند، تلگراف تشکری زد. مرحوم حاج آخوند تعجب کرده بود که چرا تشکرمی‏کنند ! می‏گفت: این وظیفه دینی ما و واجب کفایی بود و اگرنمی‏ کردیم، همه گناهکار بودیم.

 

تقدم دیگران

مرحوم راشد نقل کرده اند :

      ایشان هیچگاه خودستایی نداشت ودرحضور دیگران از خود یا فرزندانش بر سبیل ستایش چیزی نمی‏گفت.  روزی که برای دیدن من به تهران آمد ... دو نفر از دانشجویان محل ما ... همراه ایشان آمدند تا به خانه ‏ای که من در آن سکونت داشتم. با آنکه پنج سال بود مرا ندیده بود و بر من حوادثی گذشته بود، همین که رسید و دستش را بوسیدم، رویم را بوسید و گفت: خوب هستید؟ گفتم: الحمد لله و نشست، تا مدت یک ساعت که آن دو دانشجوی محترم نشسته بودند فقط با آنها صحبت کرد و از احوال آنها جویا شد و تفقد و پرسش کرد و در حضور آنها با من صحبت نکرد و با آنکه از راه رسیده و خسته بود در همه این مدت دو زانو نشست. همین که آنها رفتند به پرسش از احوال من پرداخت. او چنان نبود که ملاحظه حال دیگران را نکند و فقط به فرزند خودش بپردازد.

 

درس زندگی

و همچنین نقل شده از مرحوم راشد :

      پدرم هرگز به هیچ یک از ما راه و رسم دنیاداری نیاموخت . همیشه به ما می‏گفت: درهرکاری خدا را در نظر داشته باشید. درهرجا که بودم هر نامه از او به دست من می‏رسید تنها سفارشی که در آن نامه بود همین بود که در هر جا هستی خدا را فراموش نکنی.

 

کرامت واقعی

مرحوم راشد می‏نویسد:

      مرحوم حاج آخوند به مادرم و به همه ما احترام می‏گذاشت. ما را با کلمه شما خطاب می‏کرد و در بیشتر وقت ها اگر می‏خواست تذکری بدهد و چیزی بفهماند به طور غیر مستقیم آن تذکر را می‏داد. مثلاً نمی‏گفت: «چنین کاری که کردی خوب نبود» بلکه می‏گفت: به نظر می‏رسد که آدم اگر اینطور بکند خوبست، چنین نیست؟ شما چه می‏گویید؟دراین کلمه اغراق نمی‏گویم که حاج آخوند یکپارچه ادب و معرفت بود و این ادب و معرفتش او را در نظر ما که افراد خانواده‏اش بودیم بزرگ کرده بود، نه نماز و روزه‏ اش.

 

استفاده از فرصت

مردم را نیکو می‏شناخت و می‏گفت:« من به تجربه دریافته‏ ام که به مردم بسیار که بگوئیم، اندکی اثر می‏کند». برای همین از هر فرصتی برای موعظه مردم استفاده می‏کرد، به این امید که بلکه اندکی اثر کند.

 

احساس تکلیف

      در دهه عاشورا در تربت نمی‏ماند و با اینکه مجالس بسیاری در تربت منعقد می‏گشت و اصرار به ماندنش می‏کردند، به کاریزک می‏رفت و می‏ گفت: در شهر برای اداره کردن منابر و مجالس به قدرکفایت هستند ولی در این روستاها کسی نیست.

      در مشهد دوستان و مریدان فراوانی داشت که اصرارمی‏کردند مقیم مشهد شود و حاضر بودند برایش زندگانی مرفهی درست کنند و خود او هم به سبب مجاورت امام رضا علیه السلام و بودن علمای عالی مقام که می‏توانست ازمحضرآنها استفاده کند مسلماً به این کار مایل بود ، لکن از لحاظ وظیفه شرعی که برگردن خود احساس می‏کرد، حاضر نشد. زیرا می‏گفت: درمشهد به قدرکافی علما و مبلغان هستند ولی در نواحی تربت مخصوصاً روستاها به اندازه کافی کسانی که به امور شرعی مردم برسند نمی ‏باشند.

مرحوم راشد احتمال دیگری هم برای این امر می ‏داد: « من این احتمال را هم می‏دادم که ممکن است چون در شهر پاره‏ای مراسم بر پا می‏شود که ممکن است با نظر احتیاط آمیزی که او داشت که هر چیز باید موافق با موازین شرعی باشد درست نیاید و قدرت هم نداشت که مانع گردد از آن جهت رفتن به کاریزک و جلگه زاوه را ترجیح می‏داد».

 

نماز جماعت

      حاج آخوند در تربت که بود در هر مسجد که او نماز می خواند اغلب مردم متوجه شهر درآنجا جمع می شدند و به وی اقتدا می کردند. بدین سبب آن مسجد با رونق تر از مساجد دیگر می گشت و چون به سفر می رفت کسی دیگر به خیال این که آن مسجد با رونق تر است می رفت جای او را می گرفت.پدرم وقتی باز می گشت و می دید دیگری درآن محل نماز می خواند به هر مسجد دیگرکه خالی بود و امامی نداشت هر چند مخروبه و دور افتاده بود می رفت و باز آن مسجد مملو می گشت و رونق می یافت به این جهت او غالبا سیار بود و مسجد ثابتی کمتر داشت.1  

اغلب اوقات شب و روز ایشان به فراگرفتن درس و بحث و تکرار و عبادت و فراگرفتن مسائل دینی و خواندن کتب دینی در مواعظ و شرح حال انبیاء و اولیاء و عباد و زهاد می‏گذشت و همه این ها به حکم طبیعت خودش و بدون اجبار دیگری بود.

 

استقامت و ایثار

      مرحوم راشد نقل می‏ کند: بسیار اتفاق می‏افتاد که برای امری (مثل روضه یا مراسم دفن) ازخانه خارج می‏شد و تا شب دیگر اورا نمی ‏دیدیم وساعت چهار بعد از نیمه شب به خانه باز می‏گشت در حالی که بی سحری روزه گرفته بود و هنوز افطار نکرده بود؛ و سپس با نان خالی یا نان وکشک سائیده ی سرد، یا نان وآبی که برگه ی زردآلودرآن خیس شده بود افطارمی‏ کرد واین برنامه ی یک روز یا دو روز نبود.گاهی نیمه روزتابستان بعد ازنماز  و منبر و درس صبح، به خانه می ‏آمد تا اندکی بخوابد که در می ‏زدند. ما می‏خواستیم جواب ندهیم تا این مرد اندکی استراحت کند

که ناگهان خودش عبایش را که روی صورتش کشیده بود کنار می‏زد و می‏گفت: « ببینید کیست؟» و مثلاً کسی بود که برای ادای نماز میت یا دعوت به مجلس می‏آمد و مرحوم حاج آخوند بی تأمل بر می‏ خواست، تجدید وضو می‏کرد و می ‏رفت.

 

کرامت اهل بیت ( علیه السلام )

       ازجمله چیزهایی که ما ( افراد خانواده ) از او دیدیم و همچنان برای ما مبهم ماند یکی این است که پدرم در روز یکشنبه 24 مهر ماه سال 1322 شمسی هجری مطابق با 17 شوال سال 1362 قمری هجری در حدود دو ساعت از

آفتاب گذشته درگذشت در حالی که نماز صبحش را همچنان که خوابیده بود خواند و حالت احتضار بر او دست داد و پایش را به سوی قبله کردند و تا آخرین لحظه هوشیار بود و آهسته کلماتی می گفت، مثل این که متوجه جان دادن خودش بود و آخرین پرتو روح با کلمه لااله الا الله از لبانش برخاست. درست در روز یکشنبه هفته پیش از آن بعد از نماز صبح رو به قبله خوابید و عبایش را بر روی چهره اش کشید ، ناگهان مانند آفتابی که از روزنی برجائی بتابد یا نورافکنی را متوجه جایی گردانند روی پیکرش ازسر تا پا روشن شد و رنگ چهره اش که به سبب بیماری زرد گشته بود متلالی و شفاف گردید چنانکه از زیر عبای نازک که بر رخ کشیده بود دیده می شد و تکانی خورد و  گفت: « سلام علیکم یارسول الله . شمابه دیدن این بنده بی مقدارآمدید ! » پس از آن درست مانند این که کسانی یک یک به دیدنش می آیند بر حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) و یکایک ائمه تا امام دوازدهم سلام می کرد و از آمدن آنها اظهار تشکر می کرد. پس بر حضرت فاطمه زهرا علیها سلام سلام کرد . سپس برحضرت زینب سلام کرد و در اینجا خیلی گریست و گفت : « بی بی من برای شما خیلی گریه کرده ام » پس بر مادر خودش سلام کرد و گفت: «مادر از تو ممنونم ، به من شیر پاکی دادی و این حالت تا دو ساعت از آفتاب برآمده دوام داشت . پس از آن روشنی که بر پیکرش می تابید از بین رفت و به حال عادی برگشت و باز رنگ چهره به همان حالت زردی بیماری عود کرد و درست در یکشنبه دیگر در همان دو ساعت ، حالت احتضار را گذرانید و به آرامی تسلیم گشت. در یکی از روزهای هفته ما بین این دو روز من به ایشان گفتم : که ما از پیغمبران و بزرگان چیزهایی به روایت می شنویم و آرزو می کنیم که ای کاش خود ما می بودیم و  می فهمیدیم. اکنون برشما که نزدیکترین کس به من هستید چنین حالتی دیده شد . من دلم می خواهد بفهمم که این چه بود؟ سکوت کرد و چیزی نگفت. دوباره و سه باره با عبارت های دیگر تکرار کردم سکوت کرد . بار چهارم یا پنجم بود که گفت : « اذیتم نکن حسینعلی » گفتم :  « قصد من این بود که چیزی فهمیده باشم.» گفت: « من نمی توانم به تو بفهمانم ، خودت برو بفهم ». این حالت برای من و مادر و برادر و خواهرم و عمه ام همچنان مبهم باقی ماند و تا کنون هم که این مطلب را مى‏نویسم و هم اکنون که به این‏جا رسیده‏ام - ساعت 30/9 صبح سه شنبه 24 تیر 1354 شمسى هجرى و پنجم ماه رجب سال 1395 هجرى قمرى است - چیزى از این موضوع نمى‏دانم . فقط مى‏گویم چنین حالتى دیده شد .

 

حاج آخوند ملاعباس از منظر امام خمینی (ره)

      قبل از انقلاب ( در سال های دهه پنجاه) برخی از شاگردان و یاران امام خمینی در نجف اشرف در باب فضای سیاسی و جو اجتماعی ایران آن روز با امام گفتگو و مباحثه می کنند. امام در مقام توضیح و تشریح مواضع خویش و تبیین لزوم عمل به مقتضای تشخیص و تکلیف ، سرانجام سخنی به این مضمون بر زبان می آورند که :

         « مرحوم حاج آخوند ملاعباس، پدر آقای راشد ، یک وقت در راه مسافرت وارد قهوه خانه ای می شود. به محض ورود ، همراهان ایشان می بینند که درآنجا چند جوان بساط عیش و نوش پهن کرده اند و مشغول به فسادند . ناراحت و متحیر می مانند که چه بکنند؟ حاج آخوند یکراست    می رود و به گوشه ای و بدون ذره ای توجه و اعتنا سجاده اش را می اندازد و مشغول به نماز  می شود . انگار آن ها را اصلاً ندیده است. همراهان هم به نماز  می ایستند، افراد دیگری هم که حاج آخوند را  می بینند و می شناسند به ایشان اقتدا می کنند . نماز که تمام  می شود می بینند از آن جوان ها و آن بساطشان خبری نیست و خودشان رفته اند ».

راوی این خاطره آقای سید محمود دعایی می گویند که حضرت امام با استناد به عمل حاج آخوند ملاعباس در مقام بیان و استغنای خویش از اقبال و ادبار دیگران بوده اند. آنگاه با سخنانی بدین مضمون چنین نتیجه گیری کردندکه «حاج آخوند ملا عباس آنچه را به عنوان تکلیف تشخیص داد عمل کرد، کار خودش را کرد، کاری به این نداشت که آنها خوششان می ‏آید و از او تبعیت می‏کنند یا نه. چون کسی که اتکال به خداوند تبارک و تعالی دارد از این که تنها بماند ابداً نمی‏ترسد. من اگر فرض کنید در گوشه ‏ای، جزیره ‏ای، تنها بمانم و تمام مردم دنیا علیه من باشند اما تشخیص بدهم که تکلیفم اینست که فلان عمل را انجام بدهم یا ندهم، از این که عمل به تشخیص و تکلیف باعث چنان وضعی شده باشد ابداً ناراحت نیستم.»

 

حاج آخوند ملاعباس در تاریخ می ماند

زندگینامه حاج آخوندملاعباس راشدتربتی تاکنون درکتاب ها ومجلات وروزنامه های معتبرکشور به چاپ رسیده است از جمله:

  • کتاب ادبیات فارسی سال سوم راهنمایی تحت عنوان درس ( اسوه ی زهد و تقوی)
  • کتاب ( فضیلت های فراموش شده) به قلم فرزند بزرگوارش مرحوم شیخ حسینعلی راشد

( کتاب فضیلت‏هاى فراموش شده، از زمان اولین انتشار تاکنون 13 بار تجدید چاپ و به زبان‏هاى انگلیسى و عربى ترجمه شده است . (

  • جلد چهارم و پنجم درگلشن ابرار
  • ازفرزند بزرگوارایشان نیز تاکنون 2 جلد کتاب ازسخنرانی های رادیویی وی تنظیم و به چاپ رسیده است ، همچنین کتاب در فیلسوف شرق و غرب و کتاب اسلام و قرآن نیز از ایشان به یادگار مانده است.

 

رحلت

مرحوم راشد نقل می کند:

     از روزی که پدرم به تربت منتقل شد تا روزی که از دنیا رفت سی و سه سال شد که درآن میان دو باربه کاریزک بازگشت. یکبار تقریباً به مدت سه سال درکاریزک ماند و باز به تربت مراجعت نمود و بار دیگر در حدود پنج یا شش سال در کاریزک ماند و در اواخر همان مدت بیمارگردید و بیماریش نزدیک به دو سال ادامه یافت که درآن ‏ زمان گاهی در تربت بود و گاهی در مشهد و سرانجام در تربت درخانه شخصی خود ما در همان اتاق و در همان محلی که بسیار نماز شب خوانده  و « العفو» گفته وگریسته بود در روز یکشنبه 24 مهرماه سال 1322 شمسی هجری مطابق با 17 شوال سال 1362 قمری هجری در حدود دو ساعت از آفتاب گذشته از دنیا رفت .

 نماز صبحش را همچنان که خوابیده بود خواند و حالت احتضار بر او دست داد و پایش را به سوی قبله کردند و تا آخرین لحظه هوشیار بود و آهسته کلماتی می‏ گفت، مثل این که متوجه جان دادن خودش بود و آخرین پرتو روح با کلمه لا اله الا الله از لبانش برخاست.

 

دفن

جنازه حاج آخوند ، در مشهد مقدس درآخرین غرفه صحن نو حرم امام رضا علیه السلام  (در آن زمان) در زاویه شمال غربی به خاک سپرده شدوچنانکه وصیت کرده بود این آیه قرآن برسنگ قبرش که بر دیوارآن غرفه نصب شد نوشته شد: «وکلبهم باسط ذراعیه بالوصید ؛ وسگ آن ها دست هاى خود را بر دهانه غارگشوده بود»(آیه18سوره کهف)

و در زیرآن نوشته شده بود:

         « مرقد بنده صالح خدا عالم عامل مرحوم حاج شیخ عباس تربتی پسر مرحوم ملا حسینعلی کاریزکی که هفتاد و اند سال عمر خود را به درستی و پاکی و زهد و عبادت و ترویج دین و خدمت به نوع گذرانید ... »

 واین شعر نیز نوشته شده بود :

به تاریخش رقم زد، کلک سالک          به حق دست ارادت دادعباس  1322

      بعداً سنگ قبر ایشان توسط حکومت وقت خراب شد و بعد از انقلاب آستان قدس رضوی سنگ قبر جدیدی بر مزار حاج آخوند ملا عباس تربتی نصب کرد . اما عبارات روی این سنگ ، عیناً همان عبارات حک شده بر روی  نخستین سنگِ مزارآن مرحوم نیست .

 

نتیجه گیری :

ملت هایی همواره توانسته اند از زوایای تاریک تاریخشان سربلند کرده و به روشنایی عزت ، عظمت ، اقتدار و هویت ملی واعتقادی خود برسند که پیشوایانی فداکار ، روشن بین ، پاکدامن ، عدالتخواه ، مبارز و مد افع ملیت ، آرمانها و اعتقادات دینی مردم داشته اند . این افراد ذخایر معنوی و چراغ روشن زمان خود می باشند ، آخوند ملا عباس راشد تربتی یکی از این عالمان بود . آنچه از زندگی ، حوادث ، حکایت ها و نقل تاریخی زمان او در نوشتجات و متون بیشتر دیده می شود وی را از روحی بلند و قوی برخودار می داند که نفوذ کلام وتأثیر جاذبه او از همین معنی نشأت می گیرد . مردی که با تکیه بر اصول دین اسلام و بنابر انجام تکلیف و وظیفه شرعی ، هرکجا که احساس تکلیف می کرد صریح و بی پرده و بدون توجه به مشکلاتی که برای خود ایجاد کند حرفش را می زد وکارش را انجام می داد آنچه را به عنوان تکلیف تشخیص می داد عمل می کرد، کار خودش را می کرد، کاری به این نداشت که دیگران خوششان بیاید و از او تبعیت می‏کنند یا نه.  از جمله رموز موفقیت انسان که اسباب تکامل روح و ترقی را فراهم می آورد عبادت و بندگی خداست . علت موفقیت اولیاء الهی خلوص نیت ، اهتمام به ادعیه و توسل به ائمه اطهار وتهجد وشب زنده داری واستغفار است . حاج آخوند نیز این چنین بود او اهل تهجد وشب زنده داری و راز ونیاز با خداوند بود . از هر فرصتی برای موعظه مردم استفاده می‏کرد، به این امیدکه بلکه اندکی اثرکند. الفاظ و عبارات او بسیار ساده بود ولی مثل اینکه پروبال داشت و پرمعنی بود ودرعمق جان اثرمی گذاشت . سراسر زندگی پر بار ایشان مملو است از فداکاری ها ، پایبندی به دستورات شرعی و رسیدگی به احوال مردم که بسیاری از آن ها به ما نرسیده است. امید است ازحاج آخوند بیاموزیم و به تماشاى ساحل اقیانوس پرکران هستى پرداخته ؛ جرعه‏اى آب حیات نوشیم و با فضیلت‏ها و ارزش‏هاى انسانى انس گیریم .