انتظار

انتظار

 

گریه های بی قرار بر نگاهمان می روید تا در مقدمه انتظار ، آرزوی آمدنت را با فانوس مژگان تزیین کنیم !

 

ای تمام آرزو ؛ مثل آرزوی باران در خشکسالی بدون عدالت !

 

ای تمام امید مثل امید رهایی از تنگناهای نا باورانه ی جهل!

 

ای تمام  انتظار رسیدن  به خط پایان، به خط پیروزی، به لحظه های آغازین سپیده ؛ سپیده ای که رستاخیز عدالت را

 

همراه خواهد داشت!

 

مولا جان !

 

تویی که دست دعا هر کس، گرفته سوی تماشایت

 

شبیه  آینه می  خواهد  تو  را  ،همیشه تماشایی!

 

تویی که می شکنی آخر ، سکوت سرد شبستان را

 

و رنگ عاطفه می گیرد ، حضور آن ((ید بیضایی))

 

مولا جان !  کجاست بهار آمدنت ، تا جاده های سبز تماشا را به تماشا بنشینم!

 

تو را قسم به دست های خالی سرشار از قنوت!

 

تو راقسم به چشم های بارانی لبریز از انتظار!

 

تو را قسم به مویه های غریبانه ی ندبه !

 

بیا ، تا طعم تلخ رنج ها ،‌با دیدن تو شیرین شوند !

 

بیا ، تا از تمام لغت نامه ها ، واژه انتظار را خط بزنیم !

 

بیا ، تا از دست هایت بهار ، از نگاهت زندگی و از حضور ت عدالت بچینیم!

 

دریاب چشم هایی را که از(( فلسطین )) تا ((کشمیر ))  ، به خاطر عدالت ، به جاده های انتظار خیره مانده اند

 

دریاب دست های تاول زده ای را که از ((سودان )) تا(( آلبانی ))‌، به خاطر لقمه ای نان به کام آتش میروند!

 

دریاب جهانی را که از ((ایسلند)) تا ((دماغه امید)) در انتظار عدالت می سوزدو مستکبران ابر جنایت احساساتش را به

 

بازی می گیرند!

 

دریاب شانه های خسته ای را که در طول تاریخ ، زخم های بی شماری را تحمل کرده اند!

 

تو همان بهار جاودانه ای ..

 

تو همان عدالت ماندگاری .

 

تو همان جانشین لایق خداوندی که ((زمین)) در انتظارظهورت ، روز شماری می کند !

 

درود خدا وند بر تو باد، در هر حالی که هستی و در هر حالی که خواهی بود !

 

تو را می ستایم تو را که وارث عشق در زمینی و کاینات  بر وجود تابناکت

 

هر سحر گاه سلام می کند

 

و من قنوت می گیرم

 

اللهم عجل لولیک الفرج