وداع جمعه
 

باز حرف می زند نسیم

غبطه می خورد بهار

حرفهای انتظار یار

در کنار سبزه‌های سبزه زار

باز لحظه وداع جمعه است

باز التهاب جمعه‌ای

که از تپش

به صبح شنبه‌های خویش نعره می‌زند

باز درد دوریت مرا فشرده است

چون فشار سنگها به روی آب

چون حضور ممتدت

نسیم!

از پس کرانه‌های دور می‌رسد به گوش

باز انتظارهای بی شفقتت

مرا به من رها نمی کند!