اقرا باسم ربک الذی خلق...
بخوان!
ـ محمد درهراسی و هم آلود به اطراف نگریست! صدا دوباره گفت:بخوان!
ـ این بار محمد بابیم و تردید گفت: من خواندن نمی دانم.
صدا پاسخ داد:
ـ بخوان به نام پروردگارت که بیافرید، آدمی را از لخته خونی آفرید، بخوان و پروردگار تو را ارجمندترین است، همو که با قلم آموخت، و به آدمی آنچه را که نمی دانست بیاموخت.........
و او هر چه را که فرشته وحی خوانده بود باز خواند.
ـ هنگامی که از غار پایین می آمد زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت، به جذبه الوهی عشق بر خود می لرزید از این رو وقتی به خانه رسید به خدیجه که از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت:
ـ مرا بپوشان، احساس خستگی و سرما می کنم!
عید مبعث ، روز موعود انتخاب آخرین فرستاده خداوند ، روزی که حجت بر بندگان خداوند تمام میشود و دین به طور کامل از آسمان به زمین میآید تا مردم آگاه باشند از خوبیها و پرهیز کنند از بدیها.
عید بزرگ مبعث، روزی که شکوه و جلال قدرت الهی از آسمان سایه بر زمین میافکند تا منجی ده و بشارتدهنده پیامبر صلح و رحمت باشد.
عیدبزرگ مبعث، روزی که تاج بندگی حق تعالی و یکتا پرستی خداوند همچون مرصعترین تاجهای بهشتی و کائنات با دستان مبارک جبرئیل بر سر محمد امین گذاشته میشود تا نوید بخش صلح، آرامش و ایمان باشد در بین زمینان و دین اسلام را که دین صلح و صفاست مژده دهد.
عید بزرگ مبعث، عید عشق و عشقبازی بنده با معبود، روز پر افتخار و غرور آفرینی که در کلبه کوچک محمد (ص) و خدیجه بزرگ بانوی اسلام شادی و نور میهمان میشود.
روزی که غار حرا نور باران میشود و محمد امین (ص) همچون الماسی درخشان در دهانه غار، میخواد "اقرا بسم ربک الذی الخلق،..."
زمین و زمان غرق در نور و سرور میشود، فرشتگان آسمانی به وجد میآیند، همه خوشحال و شادمان پایکوبان از آسمان به زمین آمده و کره خاکی را فرش کرده تا قدوم مبارک پیامبرو ردای پیامبری حضرت محمد (ص) در امان باشد از پلیدها و ناپاکیها.
غار حرا نور باران شده و در هالهای از نور و غبار شادی زیر قطرات رحمت الهی ذره ذره سنگ و خاک بیمقدارش جان گرفته و به وجد آمده است.
طنین صدای ملکوتی حضرت جبرئیل برای چندمین بار در فضای خالی غار میپیچد "اقر بسم ربک الذی الخلق" - بخوان به نام خداوند که خلق کرد- محمد در حالی که هنوز در حال راز و نیاز با معبود بود حیران و متحیر در میماند، زیر لب زمزمه کنان میفرماید" من که خواندن بلد نیستم" و دوباره همان لحن کلام با تحکم بیشتر "بخوان بخوان به نام خداوندی که خلق کرد".
تمام وجودش غرق در شادی و نشاط میشود، چشمان زیبایش و چهره نیکویش که ماه فرو میماند از جمالش متحیر به دنبال صدا میگردد به راستی که "ماه فرو میماند از جنال محمد، سرو نباشد به عتدال محمد، قدر فلک را کمال و منزلتی نیست در نظر قدر با کمال محمد".
آهسته آهسته میخواند، آنچه را که جبرئیل بر او خواند، قلبش آرام میگیرد رسالتش بزرگ و وظایفش سنگین اما وجودش مملو از احساس نزدیکی و قربت به الهی میشود.
شادمان و هراسان از غار به بیرون میآید در حالی که شمسهای از نور گردا گرد صورت مبارکش را فرا گرفته وارد خانه میشود، خدیجه بانوی بزرگ اسلام شتابان به استقبال شوهر میآید و در برابر عظمت وجودی محمد امین که اینچنین غرق در نور شده متحیر میماند.
همه واقعه را شیرین برای بانوی بزرگ اسلام تعریف میکند و خدیجه در حالی که به صداقت و پاکی و درستی محمد (ص) ایمان دارد و قلبش همچون او سرشار از یاد خداست بیهیچ کتمانی بر پیامبری محمد نبی (ص) گواهی میدهد و ذکر "اشهدان لا الله الا الله ، اشهد ان محمدا رسوا الله" ورود زبانش میشود.
علی ابن ابیطالب (ع) ، در حالی که نظاره گر ماجراست، عظمت این رسالت بزرگ را با قلب نازنین و کوچکش احساس میکند و پس از خدیجه همان شهادتین را بر زبان میراند تا بیعت کند با پیامبر رحمت و پاکی و یاور روزهای تنهایش باشد و سپر بلای شبهای خوفناکش گردد در برابر بلایا و حوادث.
رسالت بزرگ نبوی حضرت محمد (ص) در روز مبعث که امروزه به عنوان عید بزرگ مسلمانان برای یاوران و پیروان محمد (ص) پس از آن واقعه بزرگ در ۲۷ رجب شروع شده است، آغاز میگردد و خداوند خاتم رسول را برای تکمیل دین آسمانی همراه با معجزه بزرگش یعنی قرآن برای هدایت و روشنی در بین این کره خاکی همچون چشمهای جوشان به ودیعه مینهد تا تشنگان ولایت و حق پرستی از زلال ناب این رحمت و سخاوت بیکران الهی برخوردار باشند.
رسالت خطیر و بزرگ پیامبری حضرت محمد (ص) آغاز میشود، بتها به لرزه در میآیند و کینه دنیا پرستان و زر طلبان همچون سیاهی در وجودشان رخنه میکند تا در برابر این پاکی و خوبی زشتیها و پلیدیهایشان را بیشتر نمایان کنند.
رسالت بزرگ پیامبری محمد (ص) در کویر تفتیده و خشن حجاز و یمن و مدینه و مکه در جزیره عربستان با انسانهای متعصب و خشونت جو جنگ طلبش آغاز میشود.
رسالت بزرگ و خطیر محمد امین آغاز میشود، برده سیاه چرده عرب برای اولین بار لبخند بر لبانش میروید و گل ایمان در وجودش غنچه میزند تا اینبار سرباز زند از خفت و حقارت بت پرستان و شان خویش را همچون ثروتمند ترین افراد عالم با محک تقوا و ایمان فزونی دهد.
ذره ذره کویر داغ و تفتیده مکه اینبار شادمان میشود زیرا که دیگر شاهد نیست که پدری در عین جمود فکری و تعصبی بیجا نوزداد دختری را در میان کویر داغ زنده به گور کندو تا ننگ دختر دار بودن را بدین سان پاک کند.
کویر جان میگیرد، با بوسه پدر بر دستان دخترکی کوچک، فاطمه دختر رسول خدا (ص) ام ابیها میشود تا زن شان و کرامتش را و جایگاه واقعیش را پیدا کند در دین اسلام.
سیاه و سفید، رنگ میبازد در برابر دین اسلام و کرامت و شان و منزلت جایگاه انسانی در دین مبین اسلام به محک ایمان و تقوا زده میشود.
تعصب بیجا، افکار پلید، خوی خشونت بار و جنگ جوی عرب کم کم رنگ میبازد در برابر شان و کرامت پیامبر بزرگ صلح و رحمت و نوید بخش مهر و الفت و دوستی در بین همه میشود.
عید مبعث روز بزرگ مسلمانان، روز رحمت الهی و سخاوت در زمین و روز پیامبری محمد امین و روز پایان جمود انسانیت بر همگان مبارک باد.
لینکت کردم